نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر رسانه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

الان خیلی ها کار پایانی شون رو هنر قدیم انتخاب می کنن. هنر جدیدم خوبه ولی بنظرم هنوز جای کار داره تا دسته بندی هاش تعریف بشه اما بعضی چیزا رو به هیچ وجه نمی تونه برآورده کنه. مثلا انتظاری که ما از فرش داریم رو هنر جدید نمیتونه درک کنه. من روی فرش تعصب دارم. طراح هاش برام مهمه، تو خونه از طرح‌های معروف دو تا دو تا دارم. دلیلش هم اینه که برام انتخاب بین طرح‌های زیبا سخته. دو فرش طرح شکارگاه، دو فرش طرح فرش دوره صفوی که شروع و آغاز نقاط در آن معلوم نیست و دو فرش که اتفاقا نقطه شروع درش مشخص است و هندسه در آن معنی دارد. همه رو دوست دارم. شاید علاقه من به عنوان یک طراح و مستندساز بیش از دوستداران فرش باشد. چون من حتی یک تکه از فرشی که قدیم مادرم زیرپایمان میگذاشت و ما را در آن بزرگ کرده بود را هم نگه داشته ام. این تکه مربوط به بخش حاشیه می شود. با وجودی که رنگ و روی فرش رفته و فرش ماشینی هست نتوانستم از آن بگذرم. منظور من از فرش البته، هر اندازه قالی نیست. برای من فرشهای بزرگ در ابعاد سه در چهار حداقل مدنظر است.

محال است که طراح و نقاش باشی و بخواهی خلاقیت در هنر داشته باشی و الگوها و طرح های فرش از قبیل طرح های اسلیمی به چشمت نخورده باشد. پایه بسیاری از آموزش های طراحی به همین طرح و نقشه های خلاقانه که در فرش به وفور دیده میشوند برمیگردد. برای همین از همان اول این طرح ها مدنظرم بوده. گاهی طرحی دیده ام و با مداد آن را دوباره برای خودم کشیده ام و گاهی کتاب و مجله برایش خریده و گاهی خود فرش را در حد توانم خریده ام. دلیل مهمش هم خلاقیتی است که در کارهایم به من می دهد.

یک دوستی دارم که تو سفارت خونه افعانستان کار میکند. یه عمه پیر داره که تاجر فرشه، خونه شون برام مثل خونه رویاهاست. هر اتاقی چهار پنج تا فرش زیر پا روهم روهم و آویزونو و هر جا میری فرش میبینی. انصافا هم سلیقه خیلی خوبی دارد. گاهی که فرش دستباف جدیدی داره یه بهانه ای منو صدا میزنه که براش از جزئیات هنری اش بگم.

به این نقشه شاه عباسی یا همون پنج ترنج نگاه کنید:

نقشه قالی

همین رو در ابعاد بزرگتر اگر ببینید قشنگتر میشود. یا طرح بته ساروق، که بلافاصله اصالت ایرانی در آن مطرح می‌شود. بعد از قالی گلیم و روفرشی را دوست دارم. آن هم مسلما نه هر طرحی را. واقعا برایم خلاقیت تصاویر مطرح است. مثلا این طرح رو فرشی را ببینید:

روفرشی

البته، اگر از خود بازار بگردین احتمال اینکه بهترش را پیدا کنید بیشتره. من خودم یک روفرشی خیلی زیبا تهیه کرده ام (از اون هم مثل همیشه دو تا). اتفاقا چون روفرشی ارزان تر درمیاد، راحت تر میشه طرح و نقشه را روی آن پیاده کرد. برای همین این را هم پیشنهاد میدم. اگر این وبلاگ هم دنبال کرده باشید قبلا یک نیم عکسی از فرش زیر پایم دیده این. این عکس رو دوباره میارم.

هنر ایرانی

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

هنر ایرانی

رفتیم ساختمان تئاتر شهر. از 20 کیلومتری جایش مشخص هست. آخر، زمان ما کسی که در صدا و سیما بود، تئاتر، سینما و هر چه مثل بقیه آدما با کلاسه، نهایتش یک پاترول داشت.

الآن، اهالی صداو سیما، سینما، تئاتر و هنر ، کلا از 50 کیلومتری مشخص هستن. مردهاشون دستمال گردن های سرخ ، و کلاه های کج، جوون ترهاشون گوشواره و حلقه و این تیپ‌ها.

زنهاشان هم ، انواع پارچه های منحصر به فرد ، چهارخونه کج، راست، گل گلی و اینا.

بالاخره ، رفته ام داخل. می بینم یک میز گذاشته اند. چند تا از این جوان های خیریه ای هم آمده اند با صندوقشان. به هر کسی رد می شود کاغذ و پوستر می دهند تا در طرحشان شرکت کند.

منم رد شدم. دیدم یکی از دوره ما آنجا بود. تقریبا هم سن خودم بود. پشت میز همه پوشه ها را زیر و رو کرد. بعد شروع کرد به گپ زدن با آن جوان. دختر جوان هر قدر توضیح میداد پیرمرد مخالفت میکرد و سرش را تکان می داد. گیر داده بود به دختر که چرا این کار رو میکنی ؟

آخر حرف های دختر گفت: من جوان که بودم به سن شما ، یک مدت تو کار شما رفتم. تجربه ام را میگم. وقتتان را تلف میکنین. الآن خود من ، اگر تو کار بانک که خودمون هستیم بیشتر سرمایه گذاری میکردم این وضعم نبود. مثل بقیه هم سن هام الآن آپارتمان سومم را میدادم برای کرایه. نه اینکه یک آپارتمان دارم و اونم خودم نشسته ام

دختر را دیدم. قشنگ ماسید. پوشه هایش را داد و گفت: به هر حال شما که سابقه اش را دارین بیشتر رویش فکر کنید .

معمولا همین طور است. حرف غلط جواب ندارد. یعنی انقدر حرف پیرمرد غلط بود که دختر جوان  هیچ نتوانست بگوید. شانس آوردم یکی از شاگردان دوره های قدیمم راه افتاده بود در سالن و صدا میکرد استاد استاد. منم مدت هاست این کلمه را نشنیده ام. فکر کردم با من نیست. خوشحال شدم از دیدنش. احوالش را که پرسیدم . گفت اینا هم یک اتاق گرفته اند بیایند تبلیغ کنند. از بودن تو جمع همدوره ای های خودم وازگشتم. رفتم اتاق اینا.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

مستندساز بی نام

کهکشان

برنامه ای امروز از شبکه مستند پخش شد که داغ دلمو تازه کرد. یه برنامه بود به اسم «این کوچه بن بست نیست». نشون میداد طرف برای پر کردن چند دقیقه برنامه که ما فکر میکردیم ماست مال بوده و از دوستانش برای پر کردن برنامه استفاده کرده، بیش از یک سال و حدود بیست ماه، درگیر ضبط برنامه بوده. وقتی هم، اسم یکی از شخصیت ها رو آورد که عوامل تولید شبکه ها در اختیارش بگذارند، پیداش نمیکنند و گیرش نمیاورند، تا اینکه اتفاقی در برنامه پر مخاطب خندوانه، آن شخصیت پیدا می شود! در برنامه خندوانه، آن شخصیت از اتریش دعوت میشود، و بدین ترتیب تکه ای از برنامه این کوچه بن بست نیست، با برنامه خندوانه پر می شود.

این روایت کسی است که برنامه ضبط شده و قبلا سفارش داده شده و پر کرده است و بعدا با زحمت فراوان به نتیجه رسیده است.

نکته این داستان این است که وقتی این بنده خدا درخواست داد برایش جور نشد و پیدا نشد، ولی برای رامبد جوان جور شدو پیدا شدو پرمخاطب ضبط شدو تموم شد. اگر هم مستندساز، این برنامه رامبد رو اتفاقی نمیدید، برای بازپخش اون تیکه از برنامه خندوانه هم نمیتونست ازش استفاده کند. اصلا هم که کلا نباید توقع میداشت که اتفاقی کسی بیاد و بگه این کاراکتر که تو دنبالش میگشتی، حالا ما یک سوال ازش میپرسیم و تو هم بیا و یک سوال بپرس. نه، خدا فقط در این حد کارش را راه انداخت که اتفاقی از طریق تلویزیون، برنامه پخش شده را ببیند!

من از همون برنامه «مسافران» رامبد جوان هم که الآن داره بازپخشش پخش میشه هربار تعجب میکنم. یک برنامه درست کرده ان، که حالا میگم چطوری. اونوقت فقط آخرش را این شبکه نسیم میگذاره که حتما همه ببینن کارگردانش رامبد جوان (!) بوده، و تهیه کننده اش فلانی. و هیچ بازیگر دیگری هم مهم نیست! آن هم، شبکه نسیمی که اصلا فیلم کامل پخش نمیکنه، معمولا، و فقط یک تیکه ای از یک جایی، و بعد هم اونم بدون اسم و نشونی از هیچ کس دیگه ای، میگذارد.

از همون سال اولی که این برنامه پخش شد، من تشابه خاصی بین نویسندگی این اثر با نویسندگی اثری خاموش پیدا کردم که یک زمانی در سال های 89-90 به صورت ناشر مولف از طریق نویسنده ای در جامعه ای دانشگاهی چاپ شده بود. هربار، شک میکنم که نویسنده / نویسندگان آثار رامبد جوان، چطوری به این ایده های بکر خودشان دست پیدا میکنند! اگر توانستین کتاب «استاد» هدی داستانی را پیدا کنید، تا شما هم تشابه اثر را ببینید.

به نظر من، این رامبد جوان و دایره اطراف آن ها، اگر گفته نشود، دزد هستن، لااقل می شود گفت که شبه دزد هستن. خیلی زشت، کارهای دیگران رو می چاپن و به نام خودشان در تیراژ بالا استفاده میکنن.

 

بعدا اضافه کرد: اینجا خصولتی تعریف می شود. اسما شرکت برای یک نفره، که داره به صورت خصوصی کار می کند، خودش. ولی چه جوری داره کار میکنه؟ با امکانات، تجهیزات، زمان، ساختمون، دیتا و تحقیقاتی که دولتی کرده. این دولتی هم عمویش هست در مخابرات.

نمونه اش می شود، مثلا شرکت "افزایش کاربرد پرتو" که خصوصیه. ولی جاش کجاست؟ در سازمان انرژی اتمی ایران. یک چیزی مثل خصولتی.

  • رستم اتابکی پور