نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خبرنگار هواپیمای ماهان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یک روز در رستوران

جوجه کباب رستورانی

دیروز رفته بودیم با همسر و بچه ها رستوران. دیگه سال داشت تموم میشد. هوا هم خوب بود و هنوز شهر کاملا در اختیار گردشگران قرار نگرفته بود. غذایش هم خوب بود و من مثل همیشه راضی بودم. سالاد فصل سفارش داده بودیم با جوجه کباب. ساعتی که ما رفته بودیم تقریبا وقت نهار خوردن خیلی ها بود. گفتم کمی بیشتر وایسیم تا عیدی کارکنان رستوران رو هم بدم. البته من میگم کارکنان. اونها در اصل کارگرند ولی سمت دارند ؛ آَشپز، کمک آشپز، گارسون (نیروی سالن) و غیره. تنها نقشی که نمیشه آن را کارگر در نظر گرفت مدیریت هست و صندوق دار. هرچند اینها برای انجام بهتر کار ممکن است گاهی کمک یکی از سمت ها شوند، ولی حواسشون هست که در حد امکان آن کار را انجام ندهند تا فاصله حفظ شود. فاصله هم بیشتر مدنظر فاصله طبقاتی است. این فاصله عرف جامعه است و اربابان قدرت سعی میکنند به هر نحو ممکن ولو به انحلال کسب و کارشان که شده آن را حفظ کنند. در جامعه ما، کارگران به کسانی که به آنها کاری میدهند (مدیر یا کارفرما) سمت را اطلاق نمیکنند و در عوض از کلماتی مانند صاحب کار و یا ارباب استفاده میکنند. این اطلاق کلمه هم کاملا به جاست. چراکه صاحبکار اصلا سایر کارکنان خود را همکار در نظر نمیگیرد. او آنها را زیردستان خود و خود را ارباب میداند. در رستوران هم همینطور است. کار سخت هر کدام از کارگران جزو مشاغل سخت محسوب نمی شود! شغل آشپز با اینکه یکسره با دود و دم در ارتباط است و اگر خدای نکرده هواکش آشپزخانه لحظه ای رون نشود ، قلبش سیاه میشود با آن همه خطیر بودن جزو مشاغل سخت محسوب نشده و در عوض خبرنگار رسمی صدا و سیما شغل سختی دارد! البته اگر این آشپز میتوانست مثل خیلی ها مدرک بخرد ، قطعا وارد دستگاه دولتی میشد که شغل بهتری داشته باشد. چه کسی دوست دارد که بر اثر کار زیاد (در حد سه شیفت) و مداوم (ّحتی روزهای تعطیل که اتفاقا حضور مشتری در آن روزها بیشتر است) دیابت و یا آرتروز و سیاتیک بگیرد؟

از آن بدتر حرفه های دیگر رستوران مانند سالن کاری است. این شغل هم با اینکه به چشم نمی آید ، جزو مشاغل سخت محسوب میشود. در عین حال ، از آنجا که مثل شغل آشپز خطیر نیست از حقوق گارسون در ایران به راحتی چشم پوشی میشود. همه کارکنان رستوران مادامی که روزهای پر مشتری را سپری میکنند حق تعطیلی و یا مرخصی ندارند. چراکه بنا به دلایل مختلفی که اخیرا کرونا هم به آن اضافه شده است روزهای کاملا خلوت و بدون مشتری دارند و برای تعدیل حقوق و دستمزد لازم است گاهی تا دو ماه بی وقفه و بدون مرخصی یکسره سرپا باشند و خدمت رسانی کنند. اگر کار دولتی هم نباشد و چرخه پولی شامل خیریه ، خاندان و غیره هم در آن درست تعریف نشده باشد ، هر آن نیز ممکن است توسط خلائق دیگر طعمه شوند و از چرخه اقتصادی خارج شوند

حالا با تمام این حرفها اگر بخواهند فاصله طبقاتی را در این شرایط حفظ کنند چه می شود؟ آیا شرایط امروز جامعه اجازه میدهد کار آنها ادامه پیدا کند؟ بعید میدانم.

همون جا تو همین فکرها بودم که به سرم زد نهار آن روز خدمه رستوران را هم من حساب کنم. بلند شدم و رفتم جای صندوق دار و با این حساب که یک پرس جوجه که خودمان هم خورده بودیم چند نفری بخورند آنها را مهمان کردم.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

آفتابگردان مستندساز

یک عالمه فایل و سی دی داده اند دستم میگویند از روی اینها مستند درست کن. آخر این هم شد مستند؟ همین کار را می کنند که آدم مجبور می شود برود با باغچه بازی کند. چهار تا بذر گل آفتابگردان گذاشته ایم تو حیاط وقتم را با آن پر میکنم. کار سفارشی که باشد همین است دیگر. آدم دلگیر می شود.

من دوست دارم بروم سفر، آدم ها را از نزدیک ببینم، و با آنها کار کنم. حالا اینها فیلم بردار را برده اند آنطرف. همان جا هم کار تموم شده گذاشته اند و دست آخر کارها را داده اند دست من. منم مونده ام با فایلها و سی دی ها.

خانوم بچه ها هم فکر میکنند من کاره ای هستم. هرکسی میبینند فکر میکنند از دوستانم است. امروز این هواپیمای ماهان، ایران-بیروت را که خبرنگاری هم آنجا بوده را دیده اند، میگن این دوست توست؟ فامیلش را می پرسند و می گویند این را می شناسی؟

من این علاقه خانواده به محیط کارم را خودم درست کردم. یک موقع داداش می آمد می گفت بیا ارتش. منم از آن آدما که جوجه عطسه کند غم میگیرتم. گفتم همونهایی که باید الان تو ارتش و نیروی انتظامی اند و الا اگر امثال من را می بردند که الان مملکت روی هوا بود! این علاقه که گفتم مال یک وقتی بود. دوستان مشهدی اتحادیه گفتن بیایید شماها که باسابقه ترید تو این جشنواره که گذاشتیم شرکت کنید. ما هم سادگی کردیم و کمی هم جو برمون داشت رفتیم جشنواره. میدونستم از این جشنواره الکیاست ولی روی حساب دوستی شد دیگر. بعدشم که اینا اسم ما را نوشتند تو سایت، یعنی الان بالغ بر ده ساله اسم منو هر جور تو اینترنت میزنند با اون جشنواره الکی میاد، دخترمم میبیند ذوق میکند!

رفقا هم مثل خودم اصلا انگار تو نسل ما این جا افتاده که هی بیاییم تعریف کنیم، هر کسی هم هرچقدر میتواند خودش را بالا جلوه میدهد. یکی از همین ها که با من تو اون جشنواره الکی بود یک سریال درست کرده سال 80 شبکه یک پخش کرد. از اون وقت تیکه کلامش این است که اصغر اینجوری به من گفت من اینجوری به اصغر گفتم، آن وقت منظورش اصغر فرهادیه که آخرین بار که بهش تلفن زده 15 سال پیش بود.

نسل ما قدیمیا دیگر نباید اینطور باشد. حالا مگر اصغر هم چی کار کرده

  • رستم اتابکی پور