نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز تقریبا اتفاقی متوجه شدم که اینترنت قطعه، ولی اینترانت هست. شرایط پیش آمده، تقریبا غیرمنتظره بود. این اینترانت هم مثل این شده که انگار بین ملت لپ تاپ رایگان توزیع می‌کنند. البته، شاید طوری شود که ماها هم به طریقی وسطشان جا شویم.

عده‌ای در چند روز اخیر، شاید به بهانه کنجکاوی و شایدم ستیزه جویی خواستند حد نظارت را بسنجند و حالا یک سری اکتشافاتی هم صورت بگیرد، که این، واقعا ناراحتم کرد. آخر، این چه کاریست؟ نتیجه این کارها، رسوایی باشد خوب است؟

این روزها بیشتر مشغول نویسندگی هستم. یکی از کارهایم که نوشتن طرح اولیه انیمیشن "توآتاها و پادشاه بد" بود، هم دیگر یک ماه شد که برای یک فستیوال ژاپنی ارسال کرده‌ایم.

Tooatas & Bad King

نویسندگی کار سخت و پرهزینه‌ای هست که شاید هم، میزان اهمیتش خیلی مشخص نباشد. مثلا فرض کنید، نویسندگی از یک خاطره نویسی روزانه شروع می‌شود، تا نویسندگی برای داستان‌هایی که قرار است مخاطب خوبی هم داشته باشند. شاید خاطره نویسی روزانه برای مخاطب نوشته شود، که با یک چند بیتی شعر اضافه کردن به انتها و یا ابتدای آن می‌شود غنای کار را افزود. یا اگر خاطرات برهه خاصی از زندگی در فضای خاصی، مثلا فضای دوره سربازی، باشد، ممکن است هم ماجرا زیاد باشد، و هم داستان‌های خاطرات پیوستگی بیشتری داشته باشند. در این صورت، احتمالا نوشته خاطرات، مخاطب خوبی برای خود پیدا می‌کند. ولی در نویسندگی داستان‌های لزوما پرمخاطب کار سخت تر است؛ گاهی برای غنای آن‌ها، نه تنها لازم است شعر به آن‌ها افزوده شود، بلکه لازم است علوم مختلف، خلاقیت، انواع استعاره، کنایه و تشبیه نیز به آن بیافزاییم، تا شاید مورد اقبال جمعی قرار بگیرد.

 

پ.ن: برای نویسندگی خصوصا مستند، از کتاب‌ها و اخیرا رسانه‌های مختلف استفاده می‌کنم. یکی از منابع همیشگی من کتاب مثنوی-معنوی مولاناست. اخیرا هم کانالی ویدئویی پیدا کرده‌ام که در آن برخی اشعار مولانا را به صورت تصویری اجرا می‌کنند. کانال پری هست. تقریبا برای همه سلیقه‌ای اشعار مولانا را تدوین کرده‌اند، که از اینجا می‌توانید آن را ببینید.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

+20

قصد دارم یک پویانمایی در کنار کارهای اصلیم منتشر کنم. با پسر برادر در این باره که مشورت کردم به نتایج جالبی رسیدیم. اول می خواستم شخصیت های داستانیم اسم داشته باشند. نظر من به اسم هایی بود که حالا یا آخرشون آ داشت و یا ای. بالکل همه را رد کرد. شروع کرد به گفتن اسم هایی مثل سهراب و شاهزاده داریوش . من گفتم الآن دهه هشتادی ها این اسم ها رو ندارند. می گفت الآن کاربرای اینترنت بد فرم هستند و این اسامی شاعرانه را نمی پذیرند. باید اسم هایی بذارم که حرفای زشت داشته باشد. از اون اسم هایی که با اون ها کارهایم بالای بیست سال شوند. به نظر خودم هم راست می گفت. الآن اسم هایی باید برای کار گذاشت که مثل من نفرت انگیز باشند. کلی خندیدم ، و  بعدش قبول کردم. البته فقط در حد اسم خاص برای عنوان. اصلا از اسم گذاشتن روی شخصیت های کارتونیم منصرف شدم.

بعد پسر برادر ادامه داد که یک راه دیگر برای افزایش بازدید این هست که سر عروسک های کارتونیم را به صورت ذبح داعشی جلوی دوربین ببرم. این یکی حرفش دیگر خیلی من را وادار به خنده کرد. اصلا نمی توانستم جلوی خنده ام را بگیرم. منکه دلم نمی آید. پسر برادر که اصلا راضی نمی شود کار برای زیر بیست سال درست شود. فعلا که به گذاشتن کمی اسم متفاوت ، ولی تا حدی غیر معمول بسنده کرده ام. فکر نکنم شخصیت داستانیم برای کاراکترهای بالای 12 سال تعریف شود چه برسد به بالای 20 سال .

وحشت

  • رستم اتابکی پور