نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

پل

منزل من ویلایی است و در حیاط آن، درختهای به، انجیر و توت هست. یادم نمی رود که نهال درخت به را خودم بیست و دو سال پیش کاشتم. الآن درخت خوبی شده و یک چند تایی به هم داده.
--
من مستندساز مستقلی هستم. یادمه اواسط دهه هفتاد بود که زمستانی شهردار یکی از شهرهای شمال ایالت کالیفرنیا از من و چند نفر هنرمندان دعوت کرده بود. اولین چیزی که آنجا احساس کردم کم آروده بودم، کاپشن بود. من و دوستم که فکر این جا را نکرده بودیم می لرزیدیم. اولین چیزی که آن جا خریدیم کاپشن بود. چند روز اول برنامه نمایشگاه بود و بعد هم مراسم اختتامیه به خوبی برگزار شد و چند روز آخر هم به گشتن در آن جا برنامه ریزی شده بود. روز اول گردش یادمه من دوربین را گذاشته بودم تو ماشین. وقتی که ماشین داشت رد می شد از پل گلدن گیت (Golden Gate) سانفرانسیسکو دوربین درآوردم. ولی همون موقع پلیس آمریکا من را گرفت. من بهش گفتم من مستندسازم و خلاصه بهم دوربینم را برگرداند.
خیلی جاها را چشم می بیند و دوربین نمی گیرد. این اتفاق هم برای آن یک بار فیلم گرفتنم افتاد. کلا خیلی دوست دارم عمرم آن قدر کفاف بدهد که دوباره بروم و این بار سعی کنم از زوایای دیگری از آن پل فیلم بگیرم.
  • ۹۶/۰۷/۲۱
  • رستم اتابکی پور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی