گاهی هوا شرجی میشود، و گاهی ابرهای رقیقی از آسمان شب عبور میکنند. من این شب ها امیدوارانه در خیابان شاهنامه مشهد قدم میزنم.
به نیمه شهریورماه رسیده ایم و با خنک شدن هوا و کوتاه شدن روزها معلوم است که فصل عوض میشود. پاییز فصل خاطره انگیزیه. من تو همین حال و هوا روزهایی که مادرم کنار حوض رب درست میکرد، جزو اولین کارهام ساختن طرحی درباره شاهنامه بود. معلم هایمان هر سال بچه ها را جمع میکردند و به آرامگاه فردوسی می آوردند. آنها یک سال، حتی مسابقه هم گذاشتند. همون سالهایی که عکس انیشتین را زیاد میدیدیم و مسابقه طراحی میکرد، معلم های ما هم مسابقه میگذاشتند.
اونموقع دلم نمیخواست که برای شرکت دادن بازی راز شاهنامه در مسابقات دیر برسیم. سال قبلش نتایج مسابقه را دادند و ما هفدهم شدیم. تجربه مسابقه سال قبلش ما را امیدوارتر کرده بود. طرح بازی را هنوز دارم.
در این بازی ماجراجویی، شما میتوانستید:
در نقش قهرمانان افسانهای شاهنامه مانند رستم و سهراب بازی کنید. در نبردهای حماسی با استفاده از سلاحهای مختلف شرکت کنید. معماهای پیچیده را مثل انیشتین حل کرده و گنجینههای پنهان را پیدا کنید.
دقت کرده بودیم که در محیط بازی، از محیطهای متنوع بازی مانند بازارهای شلوغ مشهد و کوههای بینالود و هزار مسجد استفاده کنیم.
سعی کرده بودیم در بازیمون فرهنگ غنی ایرانی را نشان بدهیم. حتی دیزی سنگی، و غذاهای سنتی مشهد در قهوه خانه را هم گذاشته بودیم.
این بازی برگرفته از شاهنامه حکیم ابولقاسم فردوسی بود. برای سن کودکان ساده ترش کرده ایم.
واسه شاهنامه دوستان بگم که عنوان مطلب را از شاهنامه فردوسی برداشته ام.