نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مانگا ژاپنی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آنقدر که گرما بی سابقه است آلودگی هوا بی سابقه نیست. از هوا آتش می‌بارد و آلودگی هم که ای از تهران بدتر نیست. آلودگی هوای تهران را که میبینی در پارک و بوستان میسنجند، می گویی اگر آنجا آلوده است میخواهی به شهرستانها بپردازند؟!

یک گنجشک و یک کبوتر از تلفات چند روز اخیر این گرما و آلودگی در خانه ما بود. نوه هایم این چند روزه فقط برا کلاس ورزشی هست که بیرون می روند وگرنه جایی دیگه نمی روند. عید غدیر بود و تقریبا آخرین تعطیلی مفرح ما قبل از تاسوعا عاشورا. قرار بود بعدازظهر با نوه ها بریم پارک.

جای پارک یک بستنی فروشی هست که برای خریدن بستنی هایش صف میگیرند. ما بعدازظهر که رسیدیم شماره دادند و نوبتمان را که خواندند نوه ام رفت فالوده بستنی ها را تحویل گرفت. در این مدت نوه دختریم حسابی مشغول بود. یک کلمه ژاپنی یاد گرفته بود و تکرار میکرد: «آیشترو (Aishiteru)، آیشترو»

یک کم که گذشت آن یکی نوه هم فالوده بستنی ها را آورد. در حین خوردن باز هم نوه ام تکرار کرد «آیشترو ، آیشترو»!

گفتم چیه هی یک کلمه را تکرار میکنی؟!

گفت دوست دارم.

به نظرم آمد که میگوید به دل مینشیند و پر معنی است. گفتم معذرت میخواهم، اما حالا میشود معنی آن را هم بگویی؟

مادرش گفت به ژاپنی میشود «عاشقتم»

مادرش خندید و گفت: نسل سوخته که میگویند به ما می گویند. شما الآن چند نوه دارید، ولی ما هیچ!

دیدم می خواهد شروع کند درباره شوهر کردن دخترش بگوید. گفتم حالا زود پاشید که بریم. این حرف ها چه معنی دارد؟

زودی جمع کردیم. معلوم نبود آخرش این یک کلام حرف نوه میخواست به کجا ختم شود.

بلند کردیم و فارغ از مشکلات نوه و نتیجه برگشتیم به خانه.

آن روز اتفاقا برنامه تلویزیونی همین جمله عشقم عاشقتم را تکرار میکرد. گفتم من امروز هرچه کلمه عشق و عاشق به زبانهای مختلف است را دارم جذب میکنم!

البته سالهاست که برنامه های تلویزیونی یک عشق و عاشقی دارند. نگاه کردم مردک چند بار گفت عشقم عاشقتم و هر بار زنی که آن را میشنوید چشم و ابرو نازک میکرد. یک بار که مرد گفت عشقم عاشقتم، زن قیافه اش در هم رفت و گفت من خدمتکارم و ما نمیتوانیم ازدواج کنیم. بار دیگر مرد گفت عشقم، عاشقتم و باز زن گفت که پدر و مادرت نمیگذارند.

در تمام این مدت قیافه مرد ناشناس به نظر میرسید و گل هایی از فضای بسته ای که خلا و تاریکی بود در حین گفتن این جملات بلکه در صورتش در گردش بودند. حتی گاهی چهره دختر تحت تاثیر این گل ها و آن خلا ، آنها را منعکس میکرد.

بار سوم مرد گفت عشقم عاشقتم! این بار چشمان زن گشاد شد و لحظه ای حتی داشت باور میکرد. او گفت پس این بچه که من از تو در شکم دارم را میخواهم نگه دارم! تا این را گفت مرد از گفتن عشقم عاشقتم باز ایستاد. گل های در گردش چهره ناپیدایش ثابت شدند و لحظه ای زمان متوقف شد. گویی حرکت زمان معکوس شد. چهره مرد با اینکه قاتل نبود در نقش قاتلی پیدا شد و گفت پس با هرکس که پول داشته باشد میخوابی؟!

غربی ها و خصوصا آمریکایی ها که با کشور شرقی ژاپن رابطه و پیمانهای بسیار داردند در گفتن عشقم عاشقتم به زبان کشورهای شرقی مثلا ژاپن دقت میکنند. آن ها میدانند که اگر تا دیروز در کشور خود به راحتی عبارت I Love You را استفاده میکردند، آن را در زبان ژاپنی نباید همینطوری صاف صاف استفاده کنند. آنها در کشورهای شرقی در بیان این عبارات دقت میکنند. نوه من هم در جریان تغییرات اخیر فرهنگ کشورمان به سمت غربی تر شدن ناآگاهانه یکسره کلمه Aishteru را استفاده میکرد. ما قبلا فکر میکردیم بچه ده ساله خیلی با ازدواج فاصله دارد ، ولی مادرش می گوید او اکنون سن ازدواجش در حال گذر است. مایم که می گوییم نه ، زوده میگوید همین حرف های شماها دخترهای دهه شصتی را ترشیده کرد. میبینیم این روزها مردها با فاصله بیست سال و بیشتر فرهنگ و منطق سهروردی را در ابراز عشق و علاقه زیر پا گذاشته و دنبال دختر 17-18 ساله میگردند تا بلکه به او بگویند I Love You و از این راه از بیان معنی عشق واقعی سرباز زده و در عوض به عیش و بهره و مال و منال خوبی برسند. در جریان غربی تر و عقب افتاده تر شدن هم که لازم است کمی بیشتر مشروب خور شوند تا بلکه حرام را راحت تر پایین بدهند و نوش جان کنند! البته، در این صورت نیاز جنسی کمتر شده و رو به بازی های طولانی مدت الکلی می آورند. این عکس هم گذاشتم که کمی حرفم را نشان میدهد.

عشقم عاشقتم برای چهار سال

یکی از همکارانم هر روز با کلاه سایبان دار، می آید خودش را بین ما جا میکند و شروع میکند که من با پارتی های مختلفی که دارم با یک اشاره و یک تلفن می توانم تمام مال پدر زنم را بالا بکشم. او همسن ماست و پیرمردی است برای خودش . افتاده است دنبال اینکه با شاهد جمع کردن مال پدر زنه را بردارد برای خودش! بعد از آنطرف هم یک روضه میگذارد و میگوید با همان اشاره همه مشکلات خیابانمان را می تواند حل کند.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

انیمه ژاپنی هست به اسم ناکجا آباد موعود (قول داده شده) (به انگلیسی: The Promised Neverland (Japanese: 約束のネバーランド, Hepburn: Yakusoku no Nebārando) ). سریال انیمه ماجراجویی و درام است که بر اساس یک مانگا درست شده. این انیمه را من طبق معمول چند بار دیده ام و اتفاقا جزو انیمه های پرطرفدار است. ماجرا مثلا در زمان دور و درازی مثل 2045 و در آینده رخ می دهد. ولی فکر میکنی همین الآن است که جریان دارد. اول داستان نشان میدهد که با بالاترین تکنولوژی روز بچه هایی در باغی و یا مزرعه ای درسی که خوانده اند را تحویل میدهند. امتحان است و با آن سه نفر از بهترینها مشخص و تنبل ترین بچه هم مشخص میشود.

بچه ها از روزیکه به دنیا می آمده اند این جریان مشخص را به یاد داشته اند که برخی که اتفاقا وضع درسی بهتری نداشته اند باغ را ترک میکنند به مقصد جایی ویژه! برخی دوست دارند که بدانند بیرون از باغ چه خبر است و برخی هم که دوست دارند مثل مامان آنجا شوند و فضای آنجا را دوست دارند، آنجا میمانند. شخصیت کنی ابتدای داستان سوالات را خوب جواب نمیدهد و در دستش عروسکی است. او دوست دارد مثل شخصیت مامان (سرپرست آن بچه ها) مادری مهربان شود. بعد از امتحان برای رفتن آماده اش میکنند تا از باغ برود و شایم مادر شود. هنگام تاریکی شب میبرندش و با اینکه دوست داشت در جمع دوستانش باشد تنها میبرندش و اتفاقا عروسک محبوبش جا میماند. دو تا از بهترین بچه ها برای رساندن عروسک به کنی کمی قوانین را نقض میکنند و آن چیزی را که نباید میدیدند میبینند! آنها کنی را در حالیکه یک شاخه گل رز در سینه اش فرو شده است میبینند؛ به نوعی عشقی فرو رفته در سینه آن دختر معصوم. کاملا واضح است که او کنی است و بعد هم میبینندش که برای خورده شدن در ظرفی غوطه ورش میکنند. در این ماجرا آنها دست مامان مهربانشان را هم در کاسه کسانی میبینند که کنی را کشته اند. میبینند که او با موجوداتی شیطانی همدست است که قصد خوردنشان را دارند.

بعد از این ماجرا دختر و پسری که وضع کنی را میبینند با خودشان فکر میکنند که چه اتفاقی می افتد. آنها به هم که میرسند از هم میپرسند پس برای چی ما درس میخوانیم؟! پسره فکر میکند و میگه هان! برای اینکه مغز ما بزرگتر شود و از بقیه جاهای بدنمون خوشمزه تر است؛ ما کالای با کیفیت تر اینها هستیم!

از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

معلوم میشود که جریان ساختاری است. یک مامان مهربان قد کوتاه ژاپنی دارند که در این جریان دخیل است و یک مامان قد بلند سبزه و هیکل که او هم دوست دارد مامان شود، ولی باید در ساختار خوب روی بهتر شدن درس بچه ها کار کند تا تندتند نمراتشان بهتر شود!

شخصیت مامان این داستان خیلی چشمم را گرفته است. اصلا شاید انیمه ناکجا آباد موعود رو همه بقیه هم به این خاطر میبینند! شاید به دلیل همین مامان داستان است که این انیمه جزو هفت انیمه محبوب ایرانی ها شده است. همه آن را دوست دارند و ایرانی ها آن را خوب درک کرده اند!

مامان در ناکجا آباد موعود

در داستان همه مامان ها کلا واقعا دوست داشتن مادر شوند. برای اینکه مقام مادری را به دست بیاورند خیلی کوشش کردن تا شیطانها به آنها اجازه مادر شدن بدهند. خودشان جزو بهترینهای زمان خود بودند. در مزرعه، مادر داستان واقعا این بچه ها رو دوست داشته. او عشق مادریش را نثار بچه ها میکند و بعد هم میدهد بخورندشون. با اینکه خورده شدن بچه ها رو دوست نداشته ولی چون عشق مادریش را میخواسته نثار کند ترجیح میدهد جریان را حفظ کند.

  • رستم اتابکی پور