نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دریاچه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جاده ابریشم

تاریخ دوستداشتنی سرزمین ایران در قاره آسیا هر کشوری رو مجذوب و شیفته خود می‌کند. گاه این جذب بقدری بالاست که افراد خود دست به کار شده و مشغول قلم فرسایی برای نوشتن تاریخ مشابه در تاریخ قاره خود میکنند: آیا قاره اروپا هم مثل قاره آسیا جاده تجاری مشابه جاده ابریشم داشته است؟

این جاده، جاده قلع باشد خوب است؟ آهن و فولاد و آلومینیوم که صادر میکنیم؟

همین چند جمله منجر به تولید تاریخی برای 2500 سال پیش قاره اروپا میشود.

در این شرایط دیگر خبری از وحشی گری های قرون وسطی و پنهان شدن خشونت در قداست کلیسا نیست.

قلم فرسایی میکنند و مینویسند. برای معاصر هم تاریخ دارند که بنویسند. در حالی که سرچشمه رود دانوب در آلمان پس از جنگ نازی ها با تمدن های جهانی است، تصویری میسازند که در حالی که از گرما هلاک شده اند دوچرخه سواری میکنند و دختری نیمه عریان هم روی مردان بسیار ساعی آبی میپاشد تا خنک شود!

من خودنمایی ایرانی ها رو در نمونه ها و کاستهای مختلف دیده ام. آیا نوع دلقک بازی اروپایی ها نیز مانند آنچه که در ایران دیده ام میشود؟ یا فرق دارد؟!

سراغ تمدن بین النهرین و رود نیل میرویم. آنجا که عربستان بیش از هر کشور دیگری به چشم میخورد. چه صحرایی دارد! طوفان شن آن همه جا را، حتی ایالات متحده و چین را درنوردیده است. راستی چرا اینگونه است؟

دلیل آن را هم باید در همین قلم فرسایی ها دید. آنجا که شاهزاده عربستان از آلمان صفحه خورشیدی میخرد که در بیابان بکارد. اینکه اشکالی ندارد؟ چرا اشکال دارد.

آنجا دیگر تصویر تلاش جوانان برای ورزش دیده نمیشود. آنجا شنود و مخابرات گسترده عربستان به چشم میخورد.

به هر حال، اینجا ایران است و کشور ما نیز در صحرای عربستان و یا قره قوم بالا سری نیست. ضمنا، ترکمنستان و چین در ادامه همان جاده ابریشم به لزوم احداث دریاچه پی برده اند و دریاچه آلتین عصیر ترکمنستان نمونه ای از خواست منطقه برای بهبود شرایط جغرافیایی و کمک به کاهش گرمایش زمین است.

َدریاچه آلتین عصیر- Altyn Asyr Lake

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

مرغ ماهی خوار ایران

بعداز ظهری رفته بودم پاساژ برای دیدن دوستان. از همه کسانی که بهشون علاقه دارم گلچینی از دوستان آنجا بودند که بهم خوش آمد می گفتند. مغازه کوچک جای پله ها، مغازه دوستم بود که تا اومدم بهم ماهی با گوشت لطیف که قبلا برای نهار پخته بود تعارف کرد. مثل یک جشن کوچک بود که من به مهمانی رفته بودم. کمی از گوشت ماهی رو خوردم و برای گرفتن عکس هایم رفتم طبقه -1. اولین بارم بود که آنجا میرفتم. ویژگی دوستانم تو این پاساژ این بود که هر کدوم کارهای امروزی رو انجام میدادند، با این تفاوت که هیچ الزامی به در خط دانش بودن تکنولوژی مورد استفاده شون نبود. مثلا همین عکاس طبقه -1. اصلا در یک فضای تاریک کار میکرد که ظهور فیلم ها که دیجیتال هم نبودند دچار مشکل نشود. به این میگن خودکفایی.

بعد از گرفتن عکس ها دوباره برگشتم مغازه دوستم جای پله ها. او هنوز داشت به آرامی از گوشت هایی که دوستش برایش گرفته بود میخورد. دوستم گفت چه خوب که دیدمت. او یک جعبه هدیه بهم داد که در آن ماهی ها رو میتونستم بذارم و با خودم ببرم. او گفت: برای شام امشبت باشه. دوستم که ماهی گرفته بود برای همه کلی ماهی شکار کرده بود. البته، او کارش با گرفتن ماهی از طبیعت وحشی نبود و خیلی حرفه ای قفس پرورش ماهی قزل آلا کنار دریاچه داشتند.

دوستم یک کتاب راهنما هم بهم داد که درباره مستندات امروزی بودند. یک مسابقه سایز بزرگ در پیش بود که باید من تویش شرکت میکردم. دوستم گفت از بین اینها اونی که مربوط به دریاچه هست رو انتخاب کن.

گفتم پس برای همین کلی ماهی بهم دادی؟

گفت: چند وقته که با سد گذاشتن، استفاده غیراصولی از آب شیرین و آبخیزداری داریم دریاچه هامون رو که طبیعی شکل گرفته اند رو خشک میکنیم. واقعا جایش هست که کلی مطلب درباره اش بذاریم.

گفتم: حق با توئه.

کتاب رو ورق زدم و واقعا کامل بود. از همه چیز، از تجربه سدسازی کشور چین گرفته تا رسیدن آن ها به نکته انتقال آب و انواع پرندگان ماهی خور همه مطلبی تویش بود. به این جا که رسیدم یک تحقیق کردم درباره انتقال آب مشهد که دومین شهر بزرگ ایران، و پایتخت معنوی محسوب میشه. اونجا مستند درباره انتقال آب از سواحل چابهار به خراسان رضوی رو پیگیر شدم و دیدم روند پروژه فقط 17درصد رشد داشته. تصمیم گرفتم مستند بعدی که میسازم درباره انتقال آب از دریا به مشهد باشه.

  • رستم اتابکی پور