نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسلمانان روهینگیایی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مهمانان جهانگرد من

روهینگیا- میانمار

جدیدا به جای چهار فصل داریم دو فصل رو میبینیم. قبلا فقط چتر میگرفتیم که بارون بهمون نخوره. جدیدا یکی دو ساعت بعد از طلوع آفتاب چتر میگیریم که سایه بیوفته و از آفتاب دور بشیم.
کلی پیاده روی کردم تا به مترو رسیدم. وقتی به مترو رسیدم خیس عرق شده بودم. یه زوج زامبیایی به عنوان توریست اومده بودن. بهم گفتن که اگر میدونستیم اینجا صبح ها از سرما یخ میزنیم و ظهر انقدر گرمه نمی اومدیم.
وقت گذاشتم و باهاشون صحبت کردم. اونها جاهای مختلفی از دنیا رفته بودند، ولی گفتن که ایران از خیلی کشورها که برای سفر رفته بودند بهتر بوده. همانجا درباره سفرشون به روهینگیا گفتند. برام جالب بود که دیدشون نسبت به مسلمانان آنجا با ما یکی بود.
من در دانشگاه قبلا کسان دیگری را از قاره آفریقا دیده بودم. خیلی تو دار بودند و اصلا گرم نمیگرفتند، اما این زوج جوان به خاطر اینکه در اجدادشان ایرانی داشتند، از بودن در ایران خیلی خوشحال بودند و با من صحبت کردند.
گفتن میخوایم بریم پارک استراحت کنیم. گفتم پارک دوره الآن. به جایش الآن بیاین کافه دوستم که خلوت و دنجه.
برام تعریف کرد که سفری به میانمار داشته. میگفت سرزمینشان مثل تایلند سرسبز است. این کشور در اوایل قرن نوزدهم تحت استعمار بریتانیا قرار می گیره و به سرزمین های هند اضافه می شه. پس از جنگ جهانی دوم و آسیب هایی که در این منطقه به جا گذاشت به کمک جنبش های دانشجویی که از سال ۱۹۳۸ آغاز شده بود، بالاخره این کشور در سال ۱۹۴۸ به استقلال می رسه. طوفان سال ۲۰۰۸ از اتفاقات ناگوار بوده که هزاران نفر کشته و ناپدید به جای میگذاره و قسمت های زیادی از جنوب آن ویران میشه.
من با اینها صحبت کردم. درباره کشورهای مختلف ازشون شنیدم، ولی در ذهنم داشتم که خارجی ها به طور پیش فرض همه جاسوس هستند، ولو که اینها به نظر توریست های واقعی بودند. بخصوص وقتی بیشتر به جاسوس بودنش مشکوک شدم که میگفت من خاطراتم رو در حد شصت صفحه مینویسم و برای پدرم میفرستم. به نظرم خاطرات شصت صفحه ای همان گزارش است.
بهم گفت که میانمار کشور خیلی کثیفی بود و اصلا بهداشت رعایت نمیشد. بعد از خوردن شام با دیدن کارتن خواب ها، کثیفی خیابان ها، موش ها و سگ های ولگرد و استشمام بوی تند ادرار در نزدیکی کارتن خواب ها، کم کم تحمل همسفران رو به اتمام بود و سریع به هاستل برگشتیم.
عکس های سفرشان را به من نشان دادند و روی هر عکسی برایم توضیح میدادند. کنار یک مجسمه فیل عکس انداخته بودند. گفتند این پارک کانداگی بود. در این پارک یک رستوران مجلل به شکل یک پرنده افسانه ای روی دریاچه وجود داره که از گران قیمت ترین رستوران های شهر یانگون هست. آنجا سوپ کانجی برایشان سرو کرده بودند که غذایی مشترک در جنوب شرق آسیا محسوب میشود. با همین غذا چند کانجی چینی یاد گرفتم. کانجی را از چپ به این صورت مینویسند: 漢字
دوری پایانه اتوبوسی آنجا از شهر را با ایستگاه قطار بندرعباس ایران مقایسه کردند که در خود شهر نبود. من دیگه بهشون نگفتم که این ایستگاه قطار را خارجی ها با پول ما زده بوده اند ولی برای اهداف جنگی بوده و پس دور از شهر احداث میشه. عکس صندلی های اتوبوسی را که نشان دادند مثل صندلی های وی آی پی کشور خودمون بود. با دیدن پتوی رو صندلی برام مشخص شد که در میانمار هم دمای داخل اتوبوس ها رو کم می کنند و اینها مثل اینجا تا صبح یخ میزده اند.
محض اطلاعتون پایتخت میانمار شهر نایپیداو و نژاد مردم آن برمه ای ـ که شاخه ای از خانواده تبتی و چینی می باشدـ است. بیش از ۸۰ درصد از اهالی برمه به زبان «تبتی- برمه ‏ای» تکلم می‏ کنند. در عین حال زبان انگلیسی نیز به طور گسترده‏ایی در این کشور بکار برده می شود. شیعیان میانمار به امام حسین اعتقاد دارند و در عاشورا برایش مراسم دارند.
در گذشته ایرانیها با همسران بومی (اهل برمه) ازدواج می کردند و در هر شهری که اقامت می کردند به ثروتمندترین مرد آن شهر تبدیل می شوند و به ساخت مقبره، مسجد و حسینیه ها در شهرهای مختلف می پرداختند. علاوه بر موارد فوق، امامباره های کاشانی، شاهباز و غیره نیز توسط ایرانیان ثروتمند و شاهزادگان ایرانی در سالهای ۱۸۹۶ و ۱۸۵۵ و غیره ساخته شده است.
مقبره شیعیان مغول (ایرانی) در مرکز یانگون واقع است که در سال ۱۸۵۶ توسط بهادر خان احمد اصفهانی که نخستین کنسول ایران در برمه بوده، بنام مسجد شیعیان مغول (مسجد پنجه یا مسجد ایرانیان) وقف شد ولی اخیراً روحانیون نوپای میانمار نسبت به آن ادعا دارند.

 

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

با رسیدن طالبان مردم کابل در حال ترک افغانستان با هجوم به فرودگاه ها هستند.

چیزی مثل تحصن در صحرای محشر شده بود. وقتی طالبان ارگ شهر را گرفت، مردم برای اینکه کار درست حسابی کرده باشند، حتی بدون گذرنامه و ویزا به فرودگاه کابل هجوم بردند تا بلکه از آن مخمصه فرار کرده باشند. یک عده هنگام پرواز سقوط کردند و آمریکایی ها هم با وقاحت همیشگی خود، به مردم تیراندازی کردند.

سوال این است که چرا این مردم افغان از سرزمین آبا و اجدادی خود اینچنین می گریزند؟ جز اینکه تا کنون که خیری ندیده بودند و حالا هم قرار نیست وضع برایشان بهتر شود؟

اگر این هجوم مردم به فرودگاه را نمیدیدیم، چه بسا با خود فکر میکردیم که به راحتی به دست گرفتن سرنوشتشان توسط طالبان را پذیرفته اند.

شاید، اگر من با تجربه بین آن‌ها بودم از فرصت استفاده میکردم و همه را همراستای خودم میکردم که یک کار بکنیم، و آن هم این بود که همه باهم یکصدا شوند که شورای انتقالی حکومت شکل بدهند. شاید میرفتم از هر کدام از کسانی که آنجا بودند یک امضا روی هر چیز ممکنی میگرفتم. این امضا را میدادم مثلا به مرجعیت اسلامی تا او تصمیم بگیرد.

طالبان گفت که پیروزی دور از انتظار داشته است. البته که این پیروزی دوامی هم نخواهد داشت، چون انتظارش هم نمیرفت که به این شکل باشد.

کسی که حکومت میکند، باید اراده مردم را در امورش دخیل ببیند. مرجعیت اگر در این کشور تضعیف شده، و علمای اسلامی آن، آنطور که باید از مردم طرفداری نمیکنند، ولی باز از هیچ بهتر است. از طالبانی که مرجعیت و ولایت فقیه را قبول ندارد، از طالبان وهابی قطعا بهتر است.

امروز با خود فکر کنیم که طالبان دیگر آن طالبان سابق نیست، بسیار ساده لوحانه اندیشیده ایم. اصل و ریشه تشکیل یک مرجع بسیار اهمیت دارد. کسی به اسم طالبان بیاید، پول سعودی به پای آن ریخته باشد، انگلیس طرح آن را داده باشد، مدارس پاکستان در اختیار آن قرار گرفته باشد و مدیریت آمریکایی در اجرای امور آن دخیل باشد. این چه خواهد شد؟ به جز حکومت با ظلم بر یک ملت؟

فردا روز، نه تنها مردم افغان و بلکه سرتاسر کشورهای منطقه آن‌ها را نکوهش میکنند که اجازه دادند چنین شرایطی حاکم شود. مهم نیست که سایه ظلم خارجی برسرشان بوده است. مگر بر سر ما نبوده؟

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.

یک روز زودتر، و یک روز دیرتر چه اهمیتی دارد که نسل یک ملت منقرض شود؟

من اگر جای مردم در فرودگاه بودم ادامه میدادم و نمیگذاشتم کمتر از حکومت موافق ظلم ستیز در کشورم حاکم شود.

بخش ناراحت کننده ماجرا این سرزنش هاست. الآن طرف صحبتم با مردم کشورهایی است که میگویند نگاه کنید این اسلام ناقص آنها بود، و یا اثر وضعی گناهشان بود که به چنین شرایطی رسیدند. حال، بیایین آن ها را سرزنش کنیم؟ نه، مثلا بیایین کار مسلمانان روهینگیایی را با قتل عام سرجمع یکسره کنیم؟! گناه آنها چه بود؟ چرا در جایی به اسم میانمار باید با قتل عام یکجای مردم مسلمانان را سرزنش کنند؟

آنکه خودش را مسلمان طالب قلمداد میکند، مگر چه کرده که سایر مسلمانان چنین باید نکوهش شوند و چنین از صفحه روزگار بخواهند حذف شوند؟ روزی مسلمان طالب با پرچم سفید حاکم میشود و روزی مسلمان داعش با پرچم سیاه، و هر دو عجیب یک لااله الا الله بر پرچم دارند. فرقی نمیکند، آنچه که باعث شده ظلمی بر مردمی صورت بگیرد، حکومت همین به ظاهر مسلمانان هست که اتفاقا تعدادشان هم کم نیست. نگاه میکنی، این دیگر مسلمان از یک وطن نیست. موضوع داعش و موضوع طالب دیگر موضوع هموطن بودن نیست.

نگاه میکنی این دیگر همان انگلیسی آموخته است، که به چه زیبایی با چند زبان پشتون، عربی و فارسی مسلط حرف میزند. فقیر هم نیست. فقط وقتی وقتش شد، انسان های ضعیف را مثل نظامی آمریکایی میکشد.

باز، موضوع میشود اینکه چرا در این مدت فقیر ماندند؟ چرا ضعیف هستند؟ حرف خوبی اسماعیل خاان زد. اسماعیل خان، معروف به پیر هرات که تا همین چند روز پیش با طالبان درگیر بود، وقتی با او مصاحبه میکردند، گفت: مردم دیگر کشورها با ما صادق نبودند.

جمله بسیار زیبایی است. صداقت، چیزی است که به عنوان یک اصل اخلاقی اکنون باید در زیر خاکسترها پیدایش کرد. خب، البته حکومت جهانی، حکومت طاغوت است. اگر، آمریکا را سردمدار این حکومت بدانیم، به عنوان بخشی از فرهنگش حتما روی دروغ گویی کار میکند. روزی به اسم دروغ اول آوریل دارند.

اراده مردم اهمیت دارد. طالبان، قطعا دوست این مردم نخواهد بود، حتی اگر به زبان اقرار کند که کارهای گذشته را نمیکند که در حال انجام آنهاست.

البته، ظلم هم پایدار نمیماند. ظالم همیشه محکوم به شکست بوده است. یک روز، و شاید چند روز از 365 روز یک انسان آزاد را این ظالم بخواهد تحت تاثیر خود قرار دهد. همیشه اینطور نمیماند. معنویات بر انسان بیشتر اثر میکند. اینکه آب خوب، زمین خوب و هوای خوب نباشد، مهم نیست. مهم این است که انسان ظلم را نپذیرد. اینکه جماعتی آگاه، از ظلم ستیزی حمایت نکنند مهم نیست. هر کسی را در گور خودش میبرند. مهم این است که انسان خودش اراده تغییر داشته باشد. مهم این است که مردم افغانستان بخواهند شورای انتقال حکومت تشکیل دهند. به پذیرش مرجعیت، ولو ضعیف شده برگردند، و دست از پذیرش استکبار و ظلم آنها بردارند.

البته، این کار ساده ای نیست، ولی نشدنی هم نیست.

  • رستم اتابکی پور