نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کامپیوتر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مورچه

سعیدمون که با کامپیوترش چشم ما را در آورده ، دو ساله هر وقت گوشی ما را میگیرد میرود یک نرم افزار جدیدی توش نصب می کند که خودش درست کرده هربار فقط عکسای توش رو عوض میکنه که چی؟ ما نوشتیمش کلاس برنامه نویسی موبایل.

حالا این بار اون لپ تاپ قدیمی من را برداشته تا درستش کند. کلی روضه خوند تا به زور راضی شدم برام لینوکس نصب کنه از یک صبح تا شب ما فقط میدیدیم این هی با کامپیوتر دارد ور میره گفت سیستمم رمز بایاس نداره هر چی جعبه و هر چی داشتم بهش دادم گفت نه این ها نیست یک چیزیه مال سخت افزارش . من بهش گفتم که در کل عمرم به جز برای شماره کارت بانکیم برای چیزی رمز نذاشته ام . گفت نه این یک رمز رو سخت افزارش داره الآن بازش میکنم . رفت پیچ گوشتی رو آورد 16 تا پیچ کف لپ تاپ رو درآورد بهم یاد داد که اگر باتریش را بردارم کل رمز های روی سخت افزار باز میشه! گفتم مشکلی پیش نمیاد ؟ گفت نه فقط رمز ها پاک میشود و تاریخ عوض می شود. با کلی استرس و سلام و صلوات شروع کرد که باتری را در بیاورد . یک باتری گرد کوچک اندازه ساعت . بعد دید نمیشه پیچ گوشتی را زد تق زیر باتری تق باتری در آمد . گذاشت کف دستش بهم نشان داد . گفت حالا باید صبر کنی من به باتری کف دستش نگاه کردم . گفت 5 ثانیه شد دیگه لازم نیست صبر کنیم

به همان شکل با پیچ گوشتی گذاشتش سر جاش . من فقط دلم خوش بود که لپ تاپ قدیمیه و مهم نیست همه طرح ها و نقشه ها و فایل هام تو لپ تاپ جدیدم دارم . گفتیم بذاریم یک کمی چیز یاد بگیرد . باتری را گذاشت 16 تا پیچ را وصل کرد من هم تمام مدت نگاهش کردم آخرش گفت الآن درست میشه . سیستم را روشن کرد یک صفحه سیاه آمد بالا من همچنان نگاه میکردم . قشنگ معلوم بود که گند زیادی زده . نوشته های انگلیسی رو صفحه را با چشم های درآمده می خواند گفت که فکر کنم خراب شد نگاه کردم دیدم میشود اینتر زد . اینتر را زدم و ویندوز قبلی آمد بالا . گفت خراب نشده احتمالا الآن رمزش پاک شده . من خسته شدم و گفتم حالا که رمزها پاک شده پس برو درستش کن . شب برگشتم گفتم چی شد ؟ گفت مورچه چیه که کله پاچه اش باشه!!! یک لپ تاپ دادی 80 گیگ هارد 50 کیلو وزنشه دلت خوشه لینوکس مال این سیستم ها نیست  . بذار روی اون لپ تاپ جدیده لینوکس نصب کنم من که دیگر آب دیده شدم. گفتم شما اول برو روی سیستم خانه نصب کن من ببینم یاد می گیرم یا نه . جور دیگری که نمی شود بهش بگویم . می بینی یکهو عصبانی شد و آمد روی لپ تاپ یک چیزی نصب کرد ما هم که هنوز یاد نگرفته ایم رمز بگذاریم واسه چیزی هر چی هم رمز بذاریم خودش گذاشته .

  • رستم اتابکی پور