تو کتاب رفتار مصرف کننده میخوندم که میگفت بعضیا دوست دارن تشنه این هستند که پخش زنده مسابقه تلویزیونی شرکت کنند، و بعضی هم دوست دارند که اوقات فراغتشون رو شطرنج بازی کنند و باغبانی کنند.
رفتم تو فضای مجازی و از آقای هندوانه ای کافه پارچینا پرسیدم. آقای هندوانه ای همون دوست خودم تو فضای غیرمجازیه و تنها دوستم تو فضای مجازیه. آقای هندوانه ای هم گفت:
به نظرت انسان شاغلی که تابستون ساعت 12 ظهر به خاطر گرمای هوای زیر کولر تعطیل میشه، و حالا ممکنه پخش زنده یک مسابقه تلویزیونی هم شرکتش بدند و یه جایزهای برنده بشه تشنه این شرکت در مسابقه بوده و اون کسی که زیر حر گرمای آفتاب باغبونی میکرده و یا آتش نشان پارک ملی بوده و برای اینکه گرمای تابستون کم بشه تا سرمای زمستون شدید نباشه، تشنه کم آبی تو سیخ آفتاب بوده؟
گفتم آقای هندوانه حساب منو از بقیه جدا کن. رویم رو زیاد کردم و گفتم: حالا یه هندونه میدادی حرفات رو گوش کردم.
گفت: هندونه هام ترک خوردند و شانست یه هندونه درست امسال ندارم. حالا میخوای اون نصفه سالمش رو عصری برات بیارم.
یک شعری خوندم از سعدی که "وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟ زیباتر از این صید همه عمر نکردهست. شیرینتر از این خربزه هرگز نبریدهست."
آقای هندوانه گفت: حالا کتاب پیامهای زیبام رو ندارم که برات از رویش پیامک بفرستم. فقط خودم هم میخواستم بهت زنگ بزنم که بگم خوبه انقدر تو مصرف آب صرفه جویی کنیم که هندونه بدیم بچه ها قاچ کنند وسط تابستونی بخورند و خنک بشن.
با خودم فکر کردم الآن نوه هام در مغازه بقالی هستند و دارند بستنی میخرند. من خودم به شخصه یک مسابقه تلویزیونی بود به سن اونها که بودم خیلی دلم میخواست شرکت کنم. فکر میکردم من برنده میشم و هرچی زنگ میزدم کسی گوشی رو برنمیداشت. فقط انگار تمام زنگ زدنهای من نگهدارنده مسابقهشون بود؛ چون دیگه من که زنگ نزدم مسابقهشونم تموم شد.
امروز اما انقدر هوا گرمه که کارمندان سر کارشون نمیرن. من امروز نگاه میکنم همین چهار تا گل و گیاهی که پشت در خونمون هست رو اگه زیر اون گرما نرم آبشون بدم اینا خشک میشن. چون هوا با این شرایط و خشک شدن و سوختن درختان بیابانی میشه، زمستون سردتر و بدون بارشی هم در پی داریم. برای همین میرم به اونا آب میدم. اگه همون چهار تا ملخی هم که حرکت اسب شطرنجو میزنند میکشم، دلیلش اینه که اینا رو اگه نکشم میان آفت درخت میشن. یه تعدادشون ظرف نیم ساعت یه درخت رو از پا در میارن. واقعا تشنه این کار بودم که ظهر بلند شم تو اون سیخ آفتاب برم حرکت شطرنج با ملخ بزنم و از اونور باغبونی ادامه بدم؟
برم هندونه ها رو قاچ کنم بذارم تو یخچال که الآن نوه هایم سر میرسند.