نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

درد دل با خدا

چند باری شده که دیده ام گاهی خدا وقتی چیزی بهم داده قبلش چیزی ازم گرفته است. حالا این گرفتنه ممکن است خیلی هم معنای از دست دادن نداشته باشد. ای بسا گرفتنی هم در کار نباشد و آن معنی فرصت شناخت باشد وگرنه که ما نزد خدا فقیر هستیم و چیزی نداریم که از دست بدهیم. چطور ممکن است جمله "چرا متوجه نیستی؟" را به صورت‌های مختلف بیان کرد؟ یک اینکه در ساختار جمله و توسط فردی بیان شود. دیگر اینکه در زبان‌های مختلف ترجمه شود. راه دیگر دیدن خود جمله چرا متوجه نیستی در صحنه است. پس این موهبت می تواند در وجوه مختلف باشد، و هست.

حالا در مورد امام حسین هم روایت مشابهی داریم که زمان رسول خدا وقتی ام سلمه به دنبال امام حسین علیه السلام آمد و او نزد پیامبر رفته بود. پیامبر را گریان دید. پیغمبر را در حالی گریان دید که چیزی را زیر و رو می کرد. پیغمبر خدا به ام سلمه فرمود: این جبرئیل است که به من خبر می دهد، این حسینم شهید خواهد شد و این همان تربتی است که حسینم روی آن شهید می شود. ای ام سلمه این تربت را نزد خود نگاه دار، هر وقت دیدی این تربت به خون مبدل شد، بدان که این حبیب من شهید شده است.

ام سلمه هم خیلی مثل ما بوده، رفتارش. گفت: یا رسول الله! از خدا بخواه که این بلا را از حسین تو دور نماید.

- من از خدا تقاضا کردم، ولی خدا فرمود: در عوض این شهادت یک درجه ای به حسین داده می شود که به احدی از مخلوقین داده نخواهد شد.

این حسین شیعیانی دارد که هرگاه شفاعت کنند شفاعت آنان قبول خواهد شد

و حضرت مهدی موعود از فرزندان این حسین خواهد بود.

یک وقت قرار میگیریم در صحنه ای که ناخودآگاه میگیم آه، اون صحنه شاید اصلا به چیزی هم فکر نمیکنیم ولی خدا که به همه چیز آگاهه یک باره میبینیم که میخواسته امکانی برای ما فراهم کند که آن را به فقط خواص میتوانسته داده باشد. در معنی بسم الله الرحمن الرحیم، یک وقت دیدیم الرحیم خداوند قسمت ما شد، ولی همان وقت درست زمانی است که داریم آه میکشیم. آن موقع آیا ممکن است با خودمان درگیر شویم که چرا من؟ و یا چرا اینطوری؟!

میگویند امشب شب عرفه است و دعا کنیم برآورده میشود. حضرت سیدالشهدا دعای عرفه ای دارد که در آن بر روی گردن مبارکی کار میکند که میداند قرار است روزی تیغ دشمن خائن را لمس کند. دعای حساب شده ایشان از این جهت آن قدری اهمیت ندارد که دانشمندان تاکید میکنند اهمیت آن در این بخش است:

حضرت سیدالشهدا به درگاه خدا در عرفات عرض کرد:

«خداوندا، یک حاجت به تو دارم. اگر آن را برآوری و باقی مطالبم را رد نمایی ضرری برایم نخواهد شد، و اگر آن رد شد حاجات دیگر برای من فایده ندارد، آن یک حاجت که از تو دارم،

"فکاک رقبتی من النار": بار خدایا، از تو درخواست می کنم که مرا از آتش بِرَهانی

این هم از عجایب روزگار است که آدم بتواند از آتش جهنم رها شود. تجربه روزگار نشانم داده است که ممکن است هنگام برآورده شدن دعاها بگوییم چرا اینطوری و حتی آن هنگام زمانی باشد که ما تعیین نکرده باشیم، ولی خداوند رحمان و رحیم شمارش دعاهای ما را برای برآورده کردن دارد. این سوال عجیب برای من باقی خواهد ماند که آیا ممکن است دعا کنم از آتش جهنم رهایی یابم و این اتفاق بیوفتد؟

خیلی چیزها را راحت بدست آوردم، ولی برای رهایی از آتش از خودم تردید دارم. حق الله، و حق خودم را شاید بتوانم کاری بکنم. آیا حق الناس برایم آتش جهنم میسازد؟ آیا با چند صلوات و چند توبه امکان رهایی از آتش هست؟ آن موقع شاید بگویم که جهنم قسمتی از طبیعت است. خیلی از موارد دیده ایم که به ناحق احترام از ما میخواهند. برایمان حد و حدود تعیین میکنند که نگاه میکنیم از همه همان طلب را دارند. منکه ترجیح میدهم همان چند صلوات و هرچند وقت یکبار فروکش کردن عصبانیت نسبت به این آدم‌ها را داشته باشم و اگر گریزی از رد شدن در آتش جهنم نیست بگذریم دیگر.

___________________

بخش ها مستند این مطلب از کتاب «بر تو خواهم گریست» شامل موضوعات شیخ محمد تقی شیخ شوشتری درباره عاشورا هستند، انتشارات نور معرفت و چاپ اول. علامه شیخ شوشتری در سال 1320 قمری در نجف اشرف به دنیا آمدند که کتابهای علمی بسیار مفیدی از جمله بهج الصباغه نوشته اند که بیشتر مورد توجه متخصصان است.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

مسکن مهر

آنجاها که متقاضی ندارد را به ماها نمی‌دهند. در یک نقطه از زمین بی کیفیت مسکنی ساخته شده است به اسم مسکن مهر، که قیمت آن با خانه‌ای در لندن برابری می‌کند. آیا متقاضیم؟ توانایی خرید ندارم، ولی متقاضیم.

حال پس این را باید به چه کسی بدهند؟ به کمیته امداد، بهزیستی، چیزی. خانه‌ای آشغال بوده است!

حالا ماها هرکار میکردیم در دسته متقاضیان مدنظر این تولیدکنندگان مسکن قرار نمیگرفتیم. خود من بشخصه کم مانده بود زمینی مشاع در مشاع را بگیرم که با خرید آن عملا پولش را در چاه ریخته بودم. چرا؟ چون آن سندها از اول هم اشکال داشتند و قوه قضائیه قبول نمیکرد. طرف سند شش دانگ میگیرد و جواب نمیگیرد.

به هر طریق ممکن، آشغالهایی برای ندادن به ملت دارند. یک جا مسکن مهر میشود که متقایش نیستیم! و یک جا هم خانه ای که لازم است میراث فرهنگی تسهیلات بدهد تا اماکن باستانی تلقی شود، هنرشان این است که با یک کلمه کلنگی، آن را به عنوان خرابه‌ای بی متقاضی به فروش میگذارند!

یک جا کاربری کشاورزی پیدا میکند و مفهوم خانه باغ در آن اجرا نمیشود. قانون طوری تعریف میشود که دیگر به جاهایی مثل کوچه باغ تعریفی داده نمیشود و استانداردی هم برایشان نیست. در نتیجه، وسط باغ هرجایی ساخته میشود و هر جایی هم قابل تخریب است. این قابلیت تخریب هم چیزی مثل همان قابلیت تخریب مسکن مهر است که متقاضی ندارد!

دنیای بسیار عجیبی است.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

یکسره من مطالب این سایت خانوم دکتر برام جالب درمیاد. خوشحالم که بازنشرشون میکنم:

امروز رفته ام، بعد از اینکه گفته ان سامانه همدم رونمایی شده. اول که میبینم مثل خشت اول اپلیکیشنه و نه سایت. همون موقع حدس میزنم شانسم برای ازدواج کم شد. بعد هم حدسم درست از آب درمیاد. چون خشت اول رو گوشی گالاکسی سامسونگم نشناخت، همدم رو هم همینطور! اون از خشت اول اینم از این همدم. اسمش اینه که میتونیم ثبت نام کنیم. ولی تا میایم بعد از 60-70 مگ دانلود نصبش رو اجرا کنیم گوشی نمیشناسه. اصلا چرا مثل بقیه از طریق سایت ثبت نام نمیکنند؟!
واقعا که، این سامانه ها رو گذاشته ان برای شوهرهای دست اول که خودشون بکنن دست دوماشون رو اگر زمان اجازه داد و اگر تورم رو دیگه بیشتر از دو رقمی نکردن، بلکه رضایت بدن برای ماها بذارن
یا حالت دیگه اش اینه که بریم غیرقانونی هم رو پیدا کنیم، یک چیزی میشه دیگه.

داغ دلم تازه میشه. یادم میاد، نمیدونم سایت هم میهن هنوز هست یا نه، ولی اون زمان خیلی اذیت کن شده بود. تازه، اون موقع دنبال شوهر هم نمیگشتم. بعدا با چند نفر دیگه رفتیم تو سایت رقیبش. هرکسی رو به نوعی اذیت کرده بود. به نوعی کاربرانش رو قاطر و الاغ فرض کرده بود.

بعد از اون رفتم نی نی سایت. اونجا پست گذاشتم که دنبال شوهر میگردم. بلافاصله کلی کاربر جوابم دادن که اونم پستم رو حذف کرد. با تجربه ای که در سایت هم میهن داشتم میدونستم که این سایت هم سایت نمیشه.

یک سایت دیگه بود به اسم پیوند. رفتم توش و حسابی هر چی گزینه داشت پر کردم. آخ بگم دوباره به احراز هویت از گوشی برسه و دیگه نتونم کاریش کنم؟ بلافاصله فتا مسدودش کرد. یک چند نفری ابراز علاقه کرده بودن که اونا رو هم نمیشناختم. بهشون چی میگفتم؟

یاد دخترهای بدجنس هم اتاقیم تو خوابگاه افتادم. خودشون میگفتن خانوم دکتر، تا حالا کسی مثل ماها دیده بودی؟ نه، جدا تا اون موقع. یک مقدار خلاف و یک مقدار سیگاری و یک مقدار بگی نگی ارتباطات خاص داشتن. از اونا بودن که باید با خودم میگفتم سر نخ این شوهر نکردنام رو باید از ارتباطات شکل گرفته اونا پیدا کنم. نه از این جهت که رفته بودن دوست پسرهاشون رو انتخاب کرده بودن و مثل آقاشون باهاشون برخورد میکردن، نه. از این جهت که عجیب ارتباطات خاص داشتن. تو عمرم کلی آدم گفته بودن که قیافه مثل من رو پیدا کرده بودن، ولی اینا که گفتن باورم نمیشد که عین خودم یکی برام پیدا کرده بودن و عکسش رو هم آورده بودن. میگفتن خانوم دکتر میخوای دوست شدنت رو باهاش جور کنیم؟

راست میگفتن. این کار رو میکردن. بالاخره هرچی بود هم اتاقیشون بودم که باهاشون چند شبی نمک گیر شده بودیم. اما این نوع و این گونه، وجود بشری و این ارتباط با رده بالای دانشگاهی مشکوک بود.

فساد از دانشگاه.

نه از سمت دانشجوها، و بلکه از سمت خود اساتید دانشگاه و خود کارمندانشه. اونجا دختره میگفت میریم دور دور با کارمند دانشگاه. کارمند دانشگاه یادشون میداد که به هر عضوی در این مملکت حق فحش دادن دارند به جز رهبری.

من براشون مهره ای ناچیز بودم که با یک تیپا میتونستن مشکلشون رو باهاش حل کنن. مخصوصا وقتی که میدیدن اه، چه بامزه، شوهر هم که نکرده.

راست میگفتن. شوهر هم که نکرده بودم. من چقدر با اونا فرق داشتم؟

دختره 4 سال ازم کوچکتر بود. بقدری مطمئن بود که دوست پسرهاش رو به خاطر قد و زیباییش داره که یک ذره جای پاهاش قرمز شده بود از نگرانی یکسره دنبال کرم مرم بود.

فقط اگر اندکی میدیدن که من قدرت پول درآوردن دارم کمی با خودشون میگفتن شاید هم حرفاش رو راست بزنه و شایدم درست بگه.

بعد از اون، زن داییم بود. زن داییم میگفت آدمی که اونطور مثل شوهر من دنبال زنش نباشه، شوهر نمیشه، دروغ میگه، هرکسی با هر رابطه ای به تو هر حرفی زد، هرچی گفته به جز قصد ازدواج داشته.

راست میگفت. فکرش رو که میکنم عمه ام خیلی دوست داشت یک کتک درست حسابی بخورم. عموم هم موافق بود. بابام یک در کمد سالم تو خونه نذاشته، اون این مطالب رو که تایپ میکنم در لحظه نخونه؟

چند نفر شدن که میخواستن سر به تنم نباشه؟ چند نفر.

آدمای بالغی که اختیار اعمالشون رو داشتن.

جریان شوهر نکردن ماها پیچیده تر از جریان دوره گوتیک غربی هاست. جریان یک جورایی از دانشگاه و از خود همین کسایی هدایت میشه که سامانه ها و سایت هاشون رو هی رونمایی میکنن. سایت همسانگزینی همدم. سایت همسان گزینی دانشگاه فردوسی، سایت همسان گزینی نهاد رهبری، اینا همه اش کشکن. راست میگن، بیان تو همین بخش نظرات خودشون رو رو کنن. نه اینکه به بهای آبروریزی خودشون بخوان یکسره آبروی من و امثال من رو به عنوان دهه شصتی ببرن و قضیه رو پلیسی کنن.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

شبکه های خوبی بودند. من استفاده میکردم. امروز این سایت العالم رو میخواستم استفاده کنم که دیدم از آمریکا طوری بسته شده که حتی با دامنه .ir هم اینجا ضعیف باز می‌شود، و واقعا دسترسی به آن مشکل شده است.

الآن برایم قضیه جالب تر این است که جستجو که کردم "بسته شدن شبکه های حامی فلسطین"، هنوز هیچ سایتی جزو لیست گوگل و یا پارسیجو (parsijoo.ir، موتور جستجوی بسیار پرهزینه ایرانی) نشده که نشان دهد کسی نسبت به این اتفاق واکنشی نشان داده است! حتی اگر استفاده کنندگان قصد ابراز نارضایتی نداشته باشند، باز خود تولیدکنندگان محتوی بودند که اعتراض کنند.

همین جمله را با کلمه های "خبری" و "غافلگیرانه" هم جستجو کردم نتیجه ای نیامد. اصلا جستجو را عوض کرده و با این عبارت "مسدودی شبکه های خبری همبستگی فلسطین" هم در دو موتور جستجوی گوگل و پارسیجو نتیجه ای نیامد!

حالا این هم جالبه. شبکه ماهواره ای العالم را از وقتی صداوسیما شبکه ها را HD کرده نمی توانیم از طریق دستگاه بگیریم. کلی طول کشید با این بروزرسانی صداسیما، ورودی دستگاهمون خودش را با شبکه PressTV تطبیق دهد و حالا منتظریم ببینیم کی این شبکه را می‌توانیم ببینیم. دیش ماهواره هم نداریم. همون دستگاهی که قبلا 40 شبکه را میگرفت الآن العالم را نمیگیرد.

 

 

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

امروز داشتم این مطلب را از وبلاگ خانم دکتری میخواندم، دیدم حیف است آن را باز نشر نکنم. این را همین طوری میگذارم:

این روزها خیلی ها هنوز که هنوزه دوستن دارن من به عنوان خانوم دکتر کامپیوتر بیام براشون توضیح بدم که کسب درآمد از حوزه رمزارزها خوبه یا نه؟ یک دلیل خوبش اینه که من قدیم هم یادمه دوستهایی داشتم که مثلا میخواستن درباره مجموعه جواهرات پلاستیکیشون نظر خصوصی بدم. حالا اون امکان نیست، و جاهای معتبری مثل دانشگاه نداریم که دور هم جمع بشیم.
یک راهنمایی خوب در زمینه رمزارزها اینه که آدم به رضایت قلبی خودش از کار نگاه کنه. یک خانوم با دو تا بچه، با کلی عزت ناشی از شغلی که در آن حلالیت پولش بالاست، حالا میخواد پولی بدست بیاره به اسم مثلا سرمایه گذاری اتریوم، چمیدونم دلار تتر و غیره. رویش هم نیست که به کسی بگه بفهمه! همین خودش یک راهنماست که این پول رضایت بخش هم نیست.
حالا من اومده ام در فضای بازی مثل اینجا سعی میکنم برای شما بیشتر توضیح بدم. من زمانی در یکی از معتبرترین دانشگاههای ایران، فنی و حرفه ای قبول شدم. دانشگاه خوب با بهترین دانشجوهای زمان خودش. اون زمان هم هنوز لو نرفته بود که دولت داره ماها رو از سر خودش باز میکنه و یا اینطوری به انحراف نرفته بود. واقعا بهترین دانشجوها بودن. حالا این ها، امروز اگر هر کدومشون رو نگاه کنی، هیچ کدوم چندان در همان رشته خودشون نمونده ان. هرکسی هر شغلی پدرش داشته، به هر طریق ممکنی رشته اش رو تطبیق داده تا همون رو بهش بدن. حالا اینو میگم مثلا برای مثال میشه فرق بین کسیکه رفته معماری مثلا، حالا شغل پدرش وکالت و یا مثلا دفترداری بوده، این باید ادعا بکنه که چقدر تاریخ خونده که حالا مثل باباش وکیل شده! دیگه، دوره جنبی میخونن و از این قبیل کارها
خود من، مثال دیگری هستم. دکترای کامپیوتر دارم و الآن خیلی ها میگن اینو نگاه کن داره کشاورزی میکنه! امروز یک روز گذراست. در یک دورانی هستیم که هنوز عده ای هستن که نمیدونن مثلا رمزارزها چقدر کلاه برداریه. ما میگیم باید بگذره که معلوم بشه. ولی تجربه من نشون داده که زمان مهمترین چیزیه که در دستان ماست. اگر امروز مثلا میدونستین سمت رمزارزها با تنوع 300 تای فعلیش برین که مثلا قراره که همه اینها بشن یکی (!) آیا باز هم حاضر بودین روی یادگیری این ها سرمایه گذاری کنین؟
دانستن هر علمی هم جذاب نیست. اپراتوری رو آدم به عنوان علم و ثروت در نظر بگیره، روزی بیچاره میشه. چون یک دهه باید روی این بره، باز دوره که دست ماها نیست عوض میکنن که هربار روی بورس بمونن!
من اصلا به خطرپذیری این کار نگاه نمیکنم. این خطر رو که مثلا امسال بیت کوین روی قله 61هزار دلار بود و حالا شده مثلا 36هزار دلار، رو نمیگم. به هرحال، بیت کوین بره جاش اتریوم بیاد یا هر چیز دیگه ای، توفیر چندانی به حال ماها نمیکنه. بخش مهمی از شغل و کسب درآمد احساس رضایتش هست که همین الآن میدونم خیلی ها ندارن. شغلها هم چندان تغییر نکرده، بهترین شغل امروز هم میتونه دنبال کردن شغل پدر باشه و یا همونی که دستتون رو گرفته ان گذاشته ان سر همون کار.

 

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

از صبح تا حالا هر کی بهم زنگ میزنه میگه به کی رای میدی؟ رئیس جمهور که خیلی مشخصو راحته. مونده ام تو این شورای شهر که نزدیک هزار تا اسم ردیف کرده ان. اصلا نمیتونی بگی به کی واقعا رای میدی.

از کیه فکر میکردم که شورای شهر نقش خیلی کوچکی داره و شهرداری همه کاره است. حتی شهرداری بالای سر شورای شهره. حالا فهمیده ام نظارت میکنه و میتونه شهرداری رو کنترل کنه. یعنی قشنگ نمک گندزدا. بعد حالا وای به روزی که بگندد نمک. برام مهم شد. گفتم ای بابا ناصرخسرو درست گفت: روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست / واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

 ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی

 تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

 بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز

 وز ابر مر او را به سوی خاک فرو کاست

بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی

وانگاه پر خویش گشاد از چپ و ازراست

گفتا: عجب است این که زچوبی و زآهن

این تیزی و تندی و پریدن زکجا خاست!؟

 زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید گفتا:

ز که نالیم که از ماست که بر ماست!

یعنی رسما احساس کردم کوتاهی کرده ام. این بار گفتم به همه 14 تا که لازمه رای میدم. نه مثل قدیم تک رای که یک نفر رو که میشناختم.

رفته ام لیست هاشون رو نگاه میکنم خود کسانی که قبلا در شهردار بوده اند حالا اومده ان لیست داده ان. اسم لیست هاشون رو هم چیزهای خوب گذاشته ان. اون فرماندار، اون اجرایی شهردار، اون استاندار، اون فنی شهردار! همه اینها تو لیست بوده! خود شهردار بر خودش میخواد نظارت کنه. خروجی این میشه که یکباره میبینی شهرداری با بیل و چکش بالای سقف خونه ست.

حالا معلوم میشه که خیلی باید دقت کنیم کسانی انتخاب کنیم که بعد بتونن حرف ما رو بزنن و وضع شهر بهتر بشه. چقدر هم سخته. فرمانداری تو اینترنت این ها رو فقط اسمشون رو با نام پدر لیست کرده. من چه میدونم این کسیکه تو همین اینترنت بدون نام پدر تبلیغ کرده دقیقا همون کسی هست که خودش معرفی کرده. هرکسی برای انتخابات ثبت نام میکنه یک عالمه مدارک و سوابق به اینها میده. طوری که بر فرمانداری محرز میشه و صلاحیت رو تایید میکه. حالا این فرمانداری خسیس، نمیکنه نیم جمله کنار اسم این ها که به عنوان تایید شده ردیف کرده توضیح بده که این کیه، چیه؟ یک نیم جمله هم بگه ما راضی هستیم واقعا!

انتخابات مجلس رفته ام تعداد کمتری نماینده داشت. دونه دونه باید جستجو کردیم. یکی انتخاب کرده ام معلوم شد که جانباز جنگه و یک کتاب خاطرات هم نوشته. نگاه کردم یک نفر کمتر شناخته شده دانشگاهی همون اسم و همون نام. حالا من دارم نگاه میکنم از کجا بدونم اونی که من میخوام اون جانبازه است، یا اون دانشگاهی ...؟ تو اینترنت که با نام پدر خودشون رو معرفی نمیکنن. من از کجا بدونم کدوم کدومه؟

من از لیست انتخاباتی همین قدر میدونم که از یک گروه سرود مدرسه. اینم عکسشون:

شباهت گروه سرود مدرسه و لیست انتخاباتی

رفقا زنگ میزنن لیست هاشون رو میدن. قدیم کمتر بود. بیشتر میشناختم. الآن تنوع زیاد شده. حالا سختتر شده. تعداد بیشتر شده. امکانات هم نوین شده، ولی این ها استفاده نمیکنن.

به این کسیکه ثبت نام میکنه بگین بره یک نیم جمله هم برای شفافیت مطلب بگذارد در سامانه و رعایت کنند، کاری ندارد.

آخرش گشتم یکی از همین لیست ها رو یک کم بالا پایین کردم. دو-سه تا از مفت خورهاش رو حذف کردم. ساعت هفت رفتم که رای بدم. معلوم شد که سیستم قطعه (یعنی الکی). ما باید تا همون ساعت هشت که باید وایسیم ایستادیم. خوشبختانه هوا خوب بود و چیزی آواری روی سرمون نبود.

من مطمئنم که این مطالبه همه مردمه که این لیست که فرمانداری میده کنار اسم طرف یک دو خط توضیح باشه. برای مجلس نگاه میکردم تعداد کمتر بود. یکیشون رئیس اتحادیه گلفه! یکی رئیس اتحادیه سوارکاراست! اتحادیه زعفرون فروشان! طلافروشان! قشنگ معلومه کیسه برای خودشون میخوان بدوزن. به این رای نمیدی دیگه. آدم به کسی رای میده که کار کرده باشه. لااقل دیده باشه. نه اونکه تو پر قو بزرگ شده، با چمن و تنیس و تیپ های مختلف تنیس آشنا هست.

حالا اون مجلس بود، تعداد کمتر بود. یک گیگ فقط اینترنت برای این تحقیقات گذاشتم. زمانش به کنار، چشم و چارش هم به کنار.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

این دوره زمونه

نامزدهای انتخابات 1400

همسر پسرم زنگ زده می گوید چی کار کنیم تغییر شغل بدهیم؟ بهش می گویم این دوره زمونه که دین و ایمون مردم ضعیف شده کار و کاسبی هم کساد شده هر کار بکنی وضع چندان بهتر نمی شود. همزمان اخبار دیدم رئیسی برای انتخابات اومد و ثبت نام کرد. زمانی نگذشت که جهانگیری، شریعتمداری و چند نفر وزیر اقتصاد، کار و رفاه و این ها اومدن ثبت نام کنند. اصلا وقتی اخبار ثبت نام رئیس کل بانک مرکزی را نشان می داد داشت نفس نفس می زد! انگار بهش گفته بودند بدو که دارد از دست می رود؟

یعنی برنامه این بود که این رئیسی ثبت نام کند و این ها بدو بدو برای دفاع بیایند به ثبت نام؟ برنامه این بود؟ اگر فلانی آمد این کار را بکنیم؟! نکند برنامه این است که از آن زمان که هشت دقیقه برای دفاع می خواهند بگذارند دو دقیقه را مثلا رئیسی صحبت کند و شش دقیقه طرفداران روحانی به دفاع از آنچه که تاکنون کرده است. بعد هم همگی فقط سیاهی لشگر بوده باشند و بخواهند از لیست به نفع دیگری خارج شوند. این یکی از مسخرگی های انتخابات ماست که نامزدهای انتخاباتی اجازه دارند چنین کاری بکنند.

ارز چهار هزار و دویست تومن را کردند بیست هزار تومن. قیمت مسکن ظرف چند سال چنان پله ای بالا رفت که فقط همین پارسالش که 69% افزایش بود ، کلا دور امیدم و نیازم به خرید مسکن را خط کشیدم. معلوم شد مسکن دورترین نیازی است که من داشته ام و نیازهای اساسی تری هست که دارم.

اون زمان که با رایگان شدن ارز سفر دوستانم تور استانبول رایگان میرفتند من در بدر دنبال چاپ مقاله در ژورنال های خارجی بودم. دریغ از یک ارز دولتی که کسی بهم بدهد. نیاز هم داشتم. نه یک بار و بلکه چند بار چاپ. جالب است که آن دوستانی که تور رایگان ترکیه گیرشان آمده بود توقعشان از من هم بالاتر بود. گویی مشکلات این مملکت ناشی از چاپ مقاله من بوده است و نه سفر رایگانشان به ترکیه! همان را هم حل کردند و جلوی خروج ارز از آن طریق را گرفتند. برای منکه اینطور بود. هیچ وقت ارز 4200 تومانی با اینکه نیاز هم داشتم گیرم نیامد.

آش نخورده که چه عرض کنم، ولی دهان حسابی سوخته.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

ای کاش

یک باری یک خبری از این مجری زن تلویزیون پخش کردند، آه و ای کاش ملت رو درآوردند. البته سابقه در این زمینه ها زیاد دارند. اون از اون خبر پخش کردنشان و این هم از این اتفاق هایی که پشت صحنه برایشان می افتد! مثلا چی بود اون خبر؟ اونکه شبکه خبر زیرنویس کرده بود یکی از دانشمندان ایرانی ترور شد. هی زیرنویس میکرد، آدم هی دلش هری میریخت پایین. یا این مجری تلویزیون. یک حرکتی میکرد ما تلویزیون میدیدیم اونقدر این حرکتش تو چشم نبود که اینا بعدش خبر پخش میکردن که آی اون جنس که پوشیده بود تقلبی بود و هزار تا فیلم و برنامه. انقدر که من الآن از این مجری می دانم از چک های برگشته و دو تا بچه ام که یکیشون می خواد از جای خانه ام برود نمی دانم. دنبال می کردم ؟ لازم نبود

اگر شهید می شد شاید خوشحال می شدیم و تبریک می گفتیم. اما حالا شاید هزار تا می گوییم ای کاش.

گفتم ای کاش. یک ای کاش قشنگ دیده ام برایتان می گویم .

دعای ندبه خطاب به امام زمان می گوید لیت شعری ... ای کاش می دانستم خانه ات کجا قرار گرفته ... بر من سخت است که مردم را می بینم، ولی تو دیده نمی شوی

دعا طوری هست که راحت می خواهی تا آخرش بروی . بدون وقفه و بعد : بر من سخت است که از سوی غیر تو پاسخ داده شوم و سخن مسرت بخش بشنوم، بر من سخت است که برای تو گریه کنم ولی مردم تو را واگذارند، بر من سخت است که بر تو بگذرد و نه بر دیگران، آنچه گذشت،

این جاش جالبه که مرتبط با داستانهایی هست که به اسم خبر به گوشمان می رسانند :

آیا کمک کننده ای هست که فریاد و گریه را در کنارش طولانی کنم؟ آیا بی تابی هست که او را در بی تابی اش هنگامی که خلوت کند یاری رسانم؟ آیا چشمی هست که خار فراق در آن جا گرفته، پس چشم من او را بر آن خار خلیدگی مساعدت کند؟

دعا به زبان عربی است و تند تند دوست داری بخوانیش. از همین قسمت لیت برایتان میگذارم :

یَا ابْنَ یس وَالذَّارِیاتِ، یَا ابْنَ الطُّورِ وَالْعادِیاتِ، یَا ابْنَ مَنْ دَنا فَتَدَلَّىٰ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنىٰ دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِیِّ الْأَعْلىٰ، لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوىٰ ؟ بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرىٰ ؟ أَبِرَضْوىٰ أَوْ غَیْرِها أَمْ ذِی طُوى ؟ عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلَا تُرىٰ، وَلَا أَسْمَعَ‌ُ لَکَ حَسِیساً وَلَا نَجْوىٰ، عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِکَ دُونِیَ الْبَلْوَىٰ وَلَا یَنالَُکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَلَا شَکْوىٰ، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنَّىٰ مِنْ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ ذَکَرا فَحَنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لَایُسامىٰ؛

ای فرزند یس و ذاریات، ای فرزند طور و عادیات، ای فرزند کسی که نزدیک شد، آنگاه درآویخت تا آنکه در دسترسی و نزدیکی به خدای علی اعلی، به فاصله دو کمان یا کمتر بود، ای کاش می‌دانستم خانه‌ات در کجا قرار گرفته، بلکه می‌دانستم کدام زمین تو را برداشته یا چه خاکی؟ آیا در کوه رضوایی یا در غیر آن، یا در زمین ذی طوایی؟ بر من سخت است که مردم را می‌بینم، ولی تو دیده نمی‌شوی و از تو نمی‌شنوم صدای محسوسی و نه رازونیازی، بر من سخت است که تو را بدون من گرفتاری فراگیرد و از من به تو فریاد و شکایتی نرسد، جانم فدایت، تو پنهان شده‌ای هستی که از میان ما بیرون نیستی، جانم فدایت، تو دوری هستی که از ما دور نیست، جانم فدایت، تو آرزوی هر مشتاقی که آرزو کند، از مردان و زنان مؤمن که تو را یاد کرده، از فراقت ناله کنند، جانم فدایت، تو هم‌پیمان نیرو و توانی که کسی بر او برتری نگیرد؛

بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لَایُجارَىٰ ، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لَاتُضاهىٰ، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لَایُساوَىٰ، إِلىٰ مَتَىٰ أَحارُ فِیکَ یَا مَوْلایَ وَ إِلَىٰ مَتَىٰ ؟ وَأَیَّ خِطابٍ أَصِفُ فِیکَ وَأَیَّ نَجْوَىٰ ؟ عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَکَ وَأُناغَىٰ ، عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَیَخْذُلَکَ الْوَرَىٰ، عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ مَا جَرَىٰ، هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَالْبُکاءَ ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا ؟ هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنِی عَلَى الْقَذَىٰ؛

جانم فدایت، تو درخت ریشه‌دار سرفرازی که هم‌طرازی نپذیرد، جانم فدایت، تو نعمت دیرینه‌ای که او را مانندی نیست، جانم فدایت، تو قرین شرفی که وی را برابری نیست، تا چه زمانی نسبت به تو سرگردان باشم، ای مولایم و تا چه زمان و با کدام بیان، تو را وصف کنم و با چه رازونیازی؟ بر من سخت است که از سوی غیر تو پاسخ داده شوم و سخن مسرّت‌بخش بشنوم، بر من سخت است که برای تو گریه کنم، ولی مردم تو را وا‌گذارند، بر من سخت است که بر تو بگذرد و نه بر دیگران آنچه گذشت، آیا کمک کننده‌ای هست که فریاد و گریه را در کنارش طولانی کنم؟ آیا بی‌تابی هست که او را در بی‌تابی‌اش، هنگامی که خلوت کند یاری رسانم؟ آیا چشمی هست که خار فراق در آن جا گرفته، پس چشم من او را بر آن خار خلیده یاری دهد؟

هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقىٰ ؟ هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَةٍ فَنَحْظىٰ ؟ مَتَىٰ نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَىٰ ؟ مَتَىٰ نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدىٰ ؟ مَتىٰ نُغادِیکَ وَنُراوِحُکَ فَنُقِرَّ عَیْناً ؟ مَتىٰ تَرانا وَ نَراکَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرَىٰ أَتَرَانا نَحُفُّ بِکَ وَأَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَقَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً، وَأَذَقْتَ أَعْداءَکَ هَواناً وَعِقاباً، وَأَبَرْتَ الْعُتاةَ وَجَحَدَةَ الْحَقِّ، وَقَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ، وَاجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ، وَنَحْنُ نَقُولُ: الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛

آیا به سوی تو ای پسر احمد راهی هست تا ملاقات شوی، آیا روز ما به تو با وعده‌ای در می‌پیوندد تا بهره‌مند گردیم، چه زمان به چشمه‌های پر آبت وارد می‌شویم تا سیراب گردیم، چه زمان از آب وصل خوشگوارت بهره‌مند می‌شویم؟ که تشنگی ما طولانی شد، چه زمان با تو صبح و شام می‌کنیم تا دیده از این کار روشن کنیم، چه زمان ما را می‌بینی و ما تو را می‌بینیم، درحالی‌که پرچم پیروزی را گسترده‌ای، آیا آن روز در می‌رسد که ما را ببینی که تو را احاطه کنیم و تو جامعه جهانی را پیشوا می‌شوی درحالی‌که زمین را از عدالت انباشتی و دشمنانت را خواری و کیفر چشانده‌ای و متکبّران و منکران حق را نابود کرده‌ای و ریشه سرکشان را قطع نموده‌ای و بیخ و بن ستمکاران را برکنده‌ای تا ما بگوییم: ستایش ویژۀ خدا، پروردگار جهانیان است؛

اللّٰهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکَرْبِ [الْکُرَبِ] وَالْبَلْوَىٰ، وَ إِلَیْکَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوَىٰ، وَأَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَالدُّنْیا ، فَأَغِثْ یَا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلىٰ، وَأَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَىٰ، وَأَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَىٰ وَالْجَوَىٰ، وَبَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ، وَمَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعىٰ وَالْمُنْتَهىٰ . اللّٰهُمَّ وَنَحْنُ عَبِیدُکَ التَّائِقُونَ إِلىٰ وَ لِیِّکَ الْمُذَکِّرِ بِکَ وَبِنَبِیِّکَ، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً، وَأَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً، وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِماماً، فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَسَلاماً وَزِدْنا بِذٰلِکَ یَا رَبِّ إِکْراماً؛

خدایا تو برطرف کننده سختی‌ها و حوادث ناگواری، از تو یاری می‌طلبم که یاری و کمک تنها نزد توست و تو پروردگار آخرت و دنیایی، پس ای فریادرس درماندگان، به فریاد بنده کوچک گرفتارت برس و سرورش را به او نشان بده‌، ای دارندۀ نیروهای شگرف و به دیدار سرورش، اندوه و سوز دل را از او بزدای و آتش تشنگی‌اش را خاموش کن، ای که بر عرش چیره‌ای و بازگشت و سرانجام به سوی اوست، خدایا، ما بندگان به شدّت مشتاق به سوی ولی تو هستیم، آنکه مردم را به یاد تو و پیامبرت اندازد و تو او را برای ما نگهبان و پناهگاه آفریدی و او را قوم و امان ما قرار دادی و او را پیشوای اهل ایمان از گروه ما گرداندی، از جانب ما به او درود و سلام برسان و به این وسیله رأفت و محبت بر ما را ای پروردگار بیفزا؛

وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَمُقاماً، وَأَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدِیمِکَ إِیَّاهُ أَمامَنا حَتَّىٰ تُورِدَنا جِنَانَکَ وَمُرافَقَةَ الشُّهَداءِ مِنْ خُلَصائِکَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِکَ السَّیِّدِ الْأَکْبَرِ وَعَلَىٰ أَبِیهِ السَّیِّدِ الْأَصْغَرِ وَجَدَّتِهِ الصِّدِّیقَةِ الْکُبْرىٰ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلَّى اللّٰه عَلیْهِ وآلِهِ وَعَلَىٰ مَنِ اصْطَفَیْتَ مِنْ آبائِهِ الْبَرَرَةِ وَعَلَیْهِ أَفْضَلَ وَأَکْمَلَ وَأَتَمَّ وَأَدْوَمَ وَأَکْثَرَ وَأَوْفَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیائِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ؛

و جایگاه او را، جایگاه و اقامتگاه ما قرار ده و نعمتت را با پیش انداختن او در پیش روی ما کامل گردان تا ما را وارد بهشت‌هایت نماید و به هم‌نشینی شهیدان از بندگان خالصت نائل کند. خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و درود فرست بر محمّد جدّ او و رسولت، آن سرور بزرگ‌تر و بر پدرش آن سرور پس از پیامبر و بر جدّه‌اش صدّیقه کبری، فاطمه دختر محمّد و بر کسانی که برگزیدی، از پدران نیکوکارش و بر او، برترین و کامل‌ترین و تمام‌ترین و بادوام‌ترین و بیشترین و فراوان‌ترین درودی که بر یکی از برگزیدگانت و انتخاب‌شدگانت از میان آفریدگانت فرستادی؛

وَصَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً لَاغایَةَ لِعَدَدِها، وَلَا نِهایَةَ لِمَدَدِها، وَلَا نَفادَ لِأَمَدِها، اللّٰهُمَّ وَأَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَأَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَأَدِلْ بِهِ أَوْلِیاءَکَ، وَأَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَکَ، وَصِلِ اللّٰهُمَّ بَیْنَنا وَبَیْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّی إِلىٰ مُرافَقَةِ سَلَفِهِ، وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَیَمْکُثُ فِی ظِلِّهِمْ، وَأَعِنَّا عَلَىٰ تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ، وَالاجْتِهادِ فِی طاعَتِهِ، وَاجْتِنابِ مَعْصِیَتِهِ، وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَدُعاءَهُ وَخَیْرَهُ مَا نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ، وَفَوْزاً عِنْدَکَ، وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَةً، وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً، وَدُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً؛

درود فرست، درودی که پایانی برای عددش و نهایتی برای مدتش و به آخر رسیدنی برای زمانش نباشد، خدایا حق را به وسیله او برپا دار و باطل را به او نابود کن و دوستانت را به سبب آن حضرت به دولت برسان و دشمنانت را به دست او خوار گردان و پیوندده خدایا بین ما و او، پیوندی که ما را به هم‌نشینی گذشتگان او برساند و ما را از آنانی قرار ده که به دامان عنایتشان چنگ زنند و در سایه لطفشان اقامت کنند و ما را بر پرداخت حقوقش و کوشش در فرمانبرداری‌اش و دوری از نافرمانی‌اش کمک کن و بر ما به خشنودی‌اش منّت نه و رأفت و رحمت و دعای خیر آن حضرت را به ما ببخش تا حدّی که به سبب آن به رحمت گسترده‌ات و رستگاری در پیشگاهت برسیم، خدایا به وسیله او نمازمان را پذیرفته و گناهانمان را آمرزیده و دعاهایمان را مستجاب گردان؛

وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً، وَهُمُومَنا بِهِ مَکْفِیَّةً، وَحَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِیَّةً، وَأَقْبِلْ إِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَیْکَ، وَانْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَةً رَحِیمَةً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَةَ عِنْدَکَ ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِکَ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِکَأْسِهِ وَبِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .

خدایا روزی‌هایمان را به سبب او گسترده و اندوهمان را برطرف شده و حاجت‌هایمان را برآورده فرما و به سوی ما به جلوه کریمت روی آور و تقرّبمان را به سویت بپذیر و به ما نظر کن نظری مهربانانه که کرامت را نزد تو، به وسیله آن نظر به کمال برسانیم و آن نظر مهربانانه را به حق جودت از ما مگردان و از حوض جّدش (درود خدا بر او و خاندانش) با جام او به دست او، سیرابمان کن، سیراب‌شدنی کامل و گوارا و خوش که پس از آن تشنگی نباشد، ای مهربان‌ترین مهربانان.
  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

شیشه های رنگی

من از اون آدم ها هستم که باید یک کاری را شروع کردم تا آخرش برم. حالا این کار هر کاری می تواند باشد. از تحصیل خودم گرفته تا تحصیل بچه ها. صبح ها که بلند می شوم با خودم تکرار می کنم که من پدری هستم با دو فرزند. زندگی خوب و آرامی دارم و باید کلی چیز دور خودم جمع کنم تا بتوانم حفظشان کنم . منظورم آثار فرهنگی و این چیزهاست . یکی از چیزهایی که خیلی دوست داشتم حفظ کنم و فکر میکنم موفق هم نبودم شیشه های رنگی روی در خانه هست . امروز صبح که بلند شدم این عکس را گرفتم :

تصویر شیشه های رنگی بر گل

عکس واضحه؟ نور خورشید از پشت این شیشه های رنگی عبور کرده و خورده به گلدان مسی و از آن رد شده و مثل فیلتری تصویر روی دیوار را رنگی کرده است.

فکر میکنم پسر بزرگم این بار که برود دیگر به این شهر هم برنگردد. زمین حمام تقش در آمده است . برای همین کم کم دیگر احساس میکنم که باید یک فکری برای از نو کردن ساختمان کنم. با این اوضاع و احوال اگر زمین زیر پایم را از دست نمیدهم در عوض میتوانم فکرش را بکنم این در و پنجره را دیگر نمی توانم نگه دارم. خدا آخر عاقبت همه را ختم به خیر کند.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

قبلا هم گفته‌ام گذاشتنم سر یک عالمه فایل که باید دسته‌بندی کنم. شدم مسئول بایگانی انگار، ولی حقوقش را که نمی‌گیرم. دوست داشتم باز هم چند تا از این دانشجوها بریزند دورم ، استاد استاد صدام کنند . من هم با چهار تا کلیک و بالا پایین کردن پروژکتور استادی کنم.

مال کرونا نیست که الآن افتاده ام به این وضع . الآن دور و برم سوت و کور شده است. همکارم یک پیرمردی شده دم به دم چای می‌خورد ملچ ملوچ می‌کند. بچه اش هرچند وقت به او زنگ می‌زند ، کار با ipadش را یادش می دهد. من از همان نوجوانی از این بچه قرتی ها خوشم نمی آمد. بعضی ها پیر هم که میشن قرتی گریشون بیشتر می شود . هرچند وقت یکی از تصویرها خاک خورده را بالا می آورد ، درباره دوره فرهنگی و تغییرات اجتماعی و دید هنرمندانه اش اظهار فضل می کند. مهم ترین دعوا موقعی پیش می آید که صبح ها منشی ما از این بیسکویت های جوگندمی می آورد. مشت مشت بر می دارد. من برای این نگران نیستم که همه را می خورد. بالاخره سنی دارد. قندخون دارد حتما. یک کمی رعایت کند بد نیست . ما هم آنجا چمن نیستیم.

شنیده بودم در ژاپن میز کارمندای ضعف و بدرد نخور را کنار پنجره میگذارند. من روحیه خوبی داشتم فکر میکردم خوش به حالشان است. آسمان آبی ، باد و این ها مال اینهاست. اما از وقتی پشت پنجره هستم می فهمم چرا بدردنخورها میزشان کنار پنجره است. هرچه دود گازوئیل ، گرد و خاک و بی سیگار بالکن پایینی ، بالکن بالایی و هیچ وقت هم گرم نمی شود.

این طور نیست که کسی به فکر ما هم نباشد. عکس زیر را که میبینید رایگان از دوست عزیزی گرفته ام تا چشم زخم نخورم ، دفع آفات و بلاها باشد:

حرز جامع

دیگر در این حرز جامع نام خدا، خصوصیات او، فرشتگان و چند آیه قرآن از جمله انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون و فالله خیرالحافظا و هو ارحم الرحمین آمده است. رویش هم نوشته که در محل خانه و یا محل کار نگهداری شود.

  • رستم اتابکی پور