نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

نینجا

روزنوشت های یک مستندساز

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آلوی مستند ساز اینهنگ

یک دایی دارم که خیلی کم اجتماعیه. اون توی خونه اش هنوز با پنکه زندگی میکند و معتقد است که باغچه و گلها هوای خانه را تلطیف میکند. با وجود اینکه خیلی پیر است صدای خیلی خوبی دارد. صدایش اصلا خش ندارد. او با وجود اینکه رژیم کلمه و برنامه غذایی خوانندگان معروف را هم نداشته است صدایش انقدر خوب است. گوشی موبایل هم ندارد. قبلا یک بار در موردش اشاره کردم. خلاصه دلتنگش شدم و رفتم به دیدنش. او تمام جوانی هایش را اصفهان بوده است. اصفهان عملا یک شهر پر از گالریهای هنری مجانی است. داییم به من گفت: کاری از نزدیک دیدی؟ گفتم ابرو باد بلدم. وسایلش بود حتی می توانستم اجرا کنم.

دایی رفت از اتاق کاملا مرتبش رنگ و دانه های لعاب را آورد. آماده شان کرده بود. گفت میخواستم بعدازظهری با این کتان سفید روسری طرح دار درست کنم. او وقت گذاشت و با همدیگر درست کردیم. حالا گذاشتم که خشک شود. برگشتم اتاق دیدم از این میوه خشک ها برای پذیرایی روی میز گذاشته است. دیگر تعریف نمیکنم ازش. گفت: اینها رو شرکتی برایمان می آورند. شرکت های مشهد تو اون راسته نزدیک شهرک صنعتی، اونهایی که تو زمینه کشاورزی و زیست کار میکنند میوه خشک های متنوع زیادی را دارند درست میکنند. میتوانستیم کیلویی هم بخریم، اما من بسته ایش را گرفتم.

حالا من با اون منطقه شهرک صنعتی مشهد آشنا هستم. همان بچه های اینهنگ نزدیک میدان هفت خان، تو کار گیاهان دارویی و فناوریش بودند. پارک علم و فناوری که همان جا هست، چند بار رفته ام و یک چند تا شرکتش هم دیده ام. واقعا وسعت داره و تنوع قیمت. اگر آشنا داشته باشی احتمالا جنس خوب و با کیفیت و درعین حال با قیمت منصفانه ممکنه تویش پیدا کنی.

  • رستم اتابکی پور
  • ۰
  • ۰

هواپیمای جنگی در جنگل

بعد از پست راهنمای تولید و ثروت میخوام به انتخابات بپردازم. بچه هامون یک زمانی مدیریتشون ساده بود. یک فیلم سینمایی میخواستن خودشون میرفتن سینما. ما هم بین خودمون یک فریبرز عرب نیا پیدا کرده بودیم اون رو گذاشته بودیم قهرمان فیلمهای جنگی و چریکی مون. الآن که راننده تاکسی شده کانادا. هنوز جلوه های ویژه مثل امروز نبود و یک گودزیلا و سینمای وحشت کاری نداشت تا هیجان بچه ها جور بشه.

حالا یک کم قضیه فرق میکنه. اون بچه ها بزرگ شده ان و خوب هاشون به اون دستاوردها که مدنظر ماها بوده نرسیده ان. موندیم جامعه مدنی اسلامی بوده که ایراد داشته و یا اینکه بچه باید دوباره تغییر رشته میداده و از اول یک رشته دیگه میخونده. دختر فرستادیم رشته کامپیوتر، خوب، حرف گوش کن، نمره بالا و معدل بیست، اون وقت شغلش مرتبط با رشته اش نیست. این درحالیه که هر روز هم شرکت باد میکنیم و تبلیغ هوش مصنوعی میکنیم. یک چند ناجی ویژه هم گذاشتیم تو دست و بالش. بعد اون وقت هرچند وقت قیمت طلا و سکه پرواز میکنه. نه ما تونستیم این رو شوهر بدیم و نه خودش تونست.

قدیم خوب بود. یک جنگ تحمیلی هشت ساله بود و یک سری خط تحریم ها که شوروی سابق هم در آنها موثر بود. یک وقت میدیدی ده بسته تحریمی برامون گذاشته ان و مثلا گورباچوف یکی از بسته های تحریمی علیه ایران بود. نتیجه هم خب همه میدونیم دیگه. یک باری ورق برگشت و یک کشور گنده ملحد که دین رو میگفت قبول نداره منحل شد. داشتن تحریم میکردن و همین تحریم هاشون نتیجه عکس روشون داد. خودشون از داخل نتونستن جمعش کنن. یک اتفاقی افتاده بود تو کشورشون که همه چیز قاچاق شده بود، حتی فرهنگ دوره هلاکوخانهای ایران رو هم داشتن قاچاقی وارد میکردن. اینکه میگن ظلم پایدار نمیمونه همینه.

اسلام که ایران جامعه مدنیش رو بر پایه آن گذاشته میگه با هرگونه ظلم مخالفه. مثلا اگر ما بنای ظلم داشته باشیم و الآن این سوئد و دانمارک رو بر مبنای اون تحریم کنیم (اینها راه انداخته ان به قرآن سوزی و هتک حرمت جامعه مدنی اسلامی و بنا داریم ببینیم چی کار میتونیم علیهشون بکنیم تنبیهی باشه)، این از نظر اسلام مردوده و نمیکنیم. اتفاقا همین هست که تا حالا بعد از کلی تحریم و جنگ و تنبیه کشورهای ملحد و غیره سربلند بیرون آمده ایم.

حالا موقع انتخاباته. بچه هامون که جوون شده ان واقعا مونده ان چی کار باید بکنن. هنوز نگاهشون میکنیم دارن یا برای کنکور دوباره میخونن یا رفته ان حتی دوباره دارن دبیرستان میگذرونن. ماها هم بالاخره از بین خودمون یکی هست باز پیدا کنیم. یک فریبرز عرب نیایی، چیزی هست. مردم به کی رای میدن؟ به قیافه خوشگل؟ خب یک خوشگل مودار بین خودمون پیدا میکنیم؛ قیافه مردمی باشه. عمامه و این نشان های شیخی نداشته باشه و هنوز هم موهاش سیاه مونده باشه و نصف سرش هم کچل نباشه. فعلا یک چند گزینه خوب انتخاباتی داریم، ولی موندیم بعدش چی میشه؟

  • رستم اتابکی پور