قبلا هم گفتهام گذاشتنم سر یک عالمه فایل که باید دستهبندی کنم. شدم مسئول بایگانی انگار، ولی حقوقش را که نمیگیرم. دوست داشتم باز هم چند تا از این دانشجوها بریزند دورم ، استاد استاد صدام کنند . من هم با چهار تا کلیک و بالا پایین کردن پروژکتور استادی کنم.
مال کرونا نیست که الآن افتاده ام به این وضع . الآن دور و برم سوت و کور شده است. همکارم یک پیرمردی شده دم به دم چای میخورد ملچ ملوچ میکند. بچه اش هرچند وقت به او زنگ میزند ، کار با ipadش را یادش می دهد. من از همان نوجوانی از این بچه قرتی ها خوشم نمی آمد. بعضی ها پیر هم که میشن قرتی گریشون بیشتر می شود . هرچند وقت یکی از تصویرها خاک خورده را بالا می آورد ، درباره دوره فرهنگی و تغییرات اجتماعی و دید هنرمندانه اش اظهار فضل می کند. مهم ترین دعوا موقعی پیش می آید که صبح ها منشی ما از این بیسکویت های جوگندمی می آورد. مشت مشت بر می دارد. من برای این نگران نیستم که همه را می خورد. بالاخره سنی دارد. قندخون دارد حتما. یک کمی رعایت کند بد نیست . ما هم آنجا چمن نیستیم.
شنیده بودم در ژاپن میز کارمندای ضعف و بدرد نخور را کنار پنجره میگذارند. من روحیه خوبی داشتم فکر میکردم خوش به حالشان است. آسمان آبی ، باد و این ها مال اینهاست. اما از وقتی پشت پنجره هستم می فهمم چرا بدردنخورها میزشان کنار پنجره است. هرچه دود گازوئیل ، گرد و خاک و بی سیگار بالکن پایینی ، بالکن بالایی و هیچ وقت هم گرم نمی شود.
این طور نیست که کسی به فکر ما هم نباشد. عکس زیر را که میبینید رایگان از دوست عزیزی گرفته ام تا چشم زخم نخورم ، دفع آفات و بلاها باشد:
دیگر در این حرز جامع نام خدا، خصوصیات او، فرشتگان و چند آیه قرآن از جمله انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون و فالله خیرالحافظا و هو ارحم الرحمین آمده است. رویش هم نوشته که در محل خانه و یا محل کار نگهداری شود.